Part 51 "What's Her Name?"

8K 1.3K 375
                                    

دست تهیونگ دور کمرش بود و هردو با ذوقی که به خوبی معلوم بود، منتظر ورود شاهزاده و همسرش، به همراه عضو جدید خانواده سلطنتی بودن.

جیمین با کمک نامجون از ماشین پیاده شد و همون لحظه، فرد جدیدی که احتمالا دایه پرنسس کوچولو بود، با چیز بقچه مانندی توی بغلش، پشتشون راه افتاد.

لونا بدون اینکه سعی کنه تا ذوقش رو پنهان کنه، گفت:
_ وای... اونی که توی بغل اون زنه... بچه‌ی جیمین و نامجون هیونگ؟!

تهیونگ خنده بی صدایی به ذوقش کرد و چیزی نگفت.

با رسیدنشون، جونگ کوک بی توجه به اینکه لوناست و باید با متانت رفتار کنه، جیمین رو بغل کرد.

_ الهه ماه... خوشحالم حالت خوبه جیمینی... داشتم سکته میکردم از نگرانی.

جیمین خندید.
_ به الهه ماه قسم سفر قندهار نرفته بودم... چرا هرکی من رو میبینه داشته از نگرانی سکته میکرده؟

جوری که انگار صداش رو نشنیده، ازش فاصله گرفت و به بتای زن پشت سرشون نگاه کرد.

_ اون...
نامجون بچه رو به آرومی بغل گرفت.
با ذوق و احترام گفت:
_ این خانم کوچولو... توله‌ی من و جیمینه لونا.

جونگ کوک خواست چیزی بگه که تهیونگ گفت:
_ عزیزم؟... جیمین خسته‌ست... درست نیست سرپا نگهشون داریم.
و جیمینی که واقعا کم مونده بود بیهوش بشه رو نجات داد.

_ اوه، آره!... ببخشید... اون وو؟ راهنماییشون کن.

هر چهار نفرشون وارد اتاقی که به سفارش جونگ کوک چیده شده بود شدن.

اتاقی که تماما برای راحتی جیمین و دخترکش چیده شد بود.

جیمین بعد اینکه لباساش رو با کمک نامجون عوض کرد، کنار جونگ کوکی که روی تخت بچه خم شده بود برگشت.

_ تموم کردی بچه‌م رو!

جونگ کوک سرش رو بالا آورد و هیجان زده گفت:
_ وای جیمین... کپی خودته! لپاش، پلکاش، فرم صورتش، همه چیزش عین خودته!

سرش رو سمت نامجون چرخوند.
_ هیونگ مطمئنی نقشی توی ساخت این فرشته کوچولو داشتی؟!

نامجون با خنده گفت:
_ اینطور که معلومه من فقط توی کاشتش نقش داشتم.
همگی با این حرفش خندیدن.

تهیونگ و نامجون روی مبل نشستن و همسراشون رو تنها گذاشتن.

جیمین با خنده گفت:
_ اگر بدونی نامجون چقدر برای اینکه دخترمون شبیه‌ش نیست غر زده.

کوک دوباره نگاهش رو به بچه داد.
_ خیلی نازه... وای خدا... لپ بوده دست و پا در آورده... دلم میخواد لپاش رو گاز بگیرم.

با سیلی نسبتا آرومی که جیمین روی شونه‌ش زد، خندید.
_ بیخود! دندونات به دخترم بخوره، همشون رو تو شکمت میریزم!

King Of Emotions (VKook)Where stories live. Discover now