تهیانگ که چرخید تا از تخت دور بشه، با گرفته شدن مچ دستش ایستاد.
متعجب به تهیونگ خیره شد که تهیونگ با چشم هایی خمار لب زد:
_ میدونم کلی سوال داری آپا... اما... اما مواظب امگام باش... بیدار که شد... ازش چیزی... نپرس... اون خودش هم الان گیجه...خودم جواب همهی سوالات رو... میدم... اگر خواست بره... نزار... اگر بره... برگردوندنش... س-سخته...تهیانگ لبخند کوچیکی زد و مچ دست تهیونک رو گرفت، دستش رو از مچ دستش باز کرد:
_ فعلا بخواب... حرف میزنیم.در اتاق رو پشت سرش بست و با جدیت گفت:
_ هیچکس از اتفاقات اون روز حرفی نمیزنه... بفهمم کسی دهن باز کرده... خودم میکشمش.وزیر اعظم لب زد:
_ مشاور کیم چی؟... اعلیحضرت گفتن میخوان مسئول پرونده رو ببینن._ بزار یکم استراحت کنن... رنگشون خیلی پریده بود... بعدش خبرشون میکنیم... وزیر پارک؟ میخوام مقدمات یه نشست خبری بزرگ رو ببینی... بعدشم بیوفت دنبال کار های یه مهمونی برای خاندان های سلطنتی دنیا... بهتره حالا که چهرهی اعلیحضرت رسانهای شده... هرچه سریعتر خودشون رو نشون بدن.
وزیر اعظم تعظیمی کرد:
_ دستورتون الساعه انجام میشه عالیجناب.تهیانگ سری تکون داد و چرخید تا به اتاقش برگرده که لحظهای مکث کرد.
چرخید و به در اتاق امگای چند دقیقه پیش خیره شد.
_ وزیر پارک؟
وزیر اعظم سریع جلو اومد:
_ بله عالیجناب.
_ اون امگا... کیه...وزیر اعظم نگاهی به در اتاق انداخت:
_ اطلاعاتی ازشون پیدا نکردیم عالیجناب.
تهیانگ متعجب ابرویی بالا پروند:
_ پیدا نکردید؟!... منظورت چیه!تهیانگ نفسی گرفت و با حوصله توضیح داد:
_ فقط میدونیم امگاست، اونم از طریق رایحه و بدنش فهمیدیم... همه چیزش رو چک کردیم؛ اثر انگشتش، عنبیهش... هیچ اطلاعاتی ازش نیست... انگاری که یه نفر همه چیز رو پاک کرده باشه.وزیر پارک به شوخی گفت اما تهیانگ سکوت معناداری کرد و همچنان به در اتاق خیره شد.
نگاهش رو به سمت در اتاق تهیونگ سُر داد، زیر لب زمزمه کرد:
_ داری چیکار میکنی تهیونگ... چی تو فکرته...هرکسی قدرت پاک کردن اطلاعات یک فرد رو نداشت، مخصوصا فردی مثل جونگ کوک که حتی نیاز نبود پاک بشه... آخه یه شهروند عادی چه موردی داشت که بخواد سابقهش پاک بشه!
حتی اگر میگفتیم جونگ کوک لونای تهیونگه... اما باز هم منطقی نمیومد... تهیونگ میدونیت که صد درصد قبل تاجگذاری وزرا سیر تا پیاز زندگی امگاش رو در میارن، و اگر هیچی حتی یه اسم و فامیل پیدا نکنن... ممکنه شک کنن... برای همین هیچ جوره منطقی نبود...
YOU ARE READING
King Of Emotions (VKook)
Fanfictionکاپل اصلی: ویکوک. کاپل فرعی: سپ«یونگی تاپ» و ناممین. خلاصه: تهیونگ پادشاه کره جنوبیه و ده سالی هست که دنبال جفت حقیقیشه... چی میشه که وقتی با یونگی، دوست و محافظش، قایمکی رفته بیرون، پسر امگایی رو کنار دوست پسر هیونگش ببینه که شدیدا از پادشاهی که خو...