میون لباس های تهیونگ گم شده بود.
لونهای که ساخته بود حس آرامش رو بهش تزریق میکرد، اما باز هم کم بود.
تهیونگ رو میخواست. لباساش عطر تنش رو داشتن ولی دردش رو کم نمیکردن.
دلش میخواست بینیش رو به گردن تهیونگ بچسبونه و تا جایی که بیهوش بشه اون عطر مست کنندهی چوب صندل رو به مشام بکشه.
سلول به سلول وجودش از درد فریاد میکشیدن و جونگ کوک هیچ کاری جز گاز گرفتن بالشت و هق هق کردن نمیتونست بکنه.
ای کاش نمیزاشت تهیونگ بره.
واقعا نمیفهمید که با چه فکری وقتی تهیونگ چندین بار ازش پرسید حالش خوبه یا نه، بهش اطمینان خاطر داده بود که خوبه!
اون که میدونست هیتش نزدیکه، چرا با طناب پوسیده خودش رفته بود تو چاه؟!
علائم کوفتیش درست از مهمونی چند روز پیش شروع شده بود.
مهمونیای که باید به عنوان یک لونا بی نقص درونش ظاهر میشد، اما هورمون ها و هیت کوفتیش کاری کردن نتونه درست از مراسم لذت ببره!
*فلش بک
سری برای پادشاه ها و لونا هایی که بهشون برای ازدواجشون تبریک میگفتن تکون میداد.
بعضی هاشون توی مراسم ازدواجشون بودن اما بعضی دیگه که نتونسته بودن بیان، معذرت خواهی میکردن و تهیونگ درحالی که لبخند میزد، باهاشون صحبت میکرد.
تاحالا شده دوباره عاشقِ معشوقتون بشید؟
خب... برای جونگ کوک پیش اومده بود!
درست همون لحظهای که تهیونگ برای چندمین بار زبانش رو عوض کرد و با جدیت تمام با فرد مقابلش صحبت میکرد!
صدای تهیونگ به تنهایی جذابیت کشنده خودش رو داشت، حالا تصور کنید توی دیگر زبان ها شنیده میشد.
جونگ کوک اون لحظه واقعا حس میکرد پروانه های توی شکمش دارن پرواز میکنن!
در حالت عادی، تهیونگ لازم نبود که به زبان دیگهای صحبت کنه، چون در واقع اون یک پادشاه بود و فرد مقابلش یک تاجر مشهور از ژاپن، پس همیشه مترجمی این وسط بود که حرف هاشون رو برای همدیگه ترجمه کنه... اما خب، ترجیح میداد به عنوان میزبان، به زبان مهمونش صحبت کنه.
البته! تهیونگ فهمیده بود که این کارش چه بلایی سر جونگ کوک میاره... پس پر قدرت به نمایش جذابی که راه انداخته بود ادامه میداد.
درد ریزی زیر شکمش پیچید و باعث شد لبخندی که از اول مهمونی روی لب هاش آورده بود، به یک باره محو بشه و اخم کوچیکی کنه.
بی اختیار بازوی تهیونگ رو فشرد و باعث شد تهیونگ درحالی که همچنان حرف میزد، نگاهش رو به امگاش بده.
YOU ARE READING
King Of Emotions (VKook)
Fanfictionکاپل اصلی: ویکوک. کاپل فرعی: سپ«یونگی تاپ» و ناممین. خلاصه: تهیونگ پادشاه کره جنوبیه و ده سالی هست که دنبال جفت حقیقیشه... چی میشه که وقتی با یونگی، دوست و محافظش، قایمکی رفته بیرون، پسر امگایی رو کنار دوست پسر هیونگش ببینه که شدیدا از پادشاهی که خو...