Part 43 "Prisoner?!"

11.1K 1.4K 642
                                    

از روی تخت پاشد و کمربند ربدوشامبر سرمه‌ایش رو بست.

نگاهش رو به قیافه خوشحال دکتر پارک داد.
سرگیجه های مکرر و از دست دادن تعادل چیز های بودن که از چند روز گذشته زندگیش رو مختل کرده بودن.

نمی‌دونست چرا وقتی میدونه دلیل این حالش چیه... باز هم به دکتر گفته بود تا چکاپش کنه.

شاید... نمی‌خواست باور کنه؟ یا شایدم می‌‌ترسید که قبولش کنه...

زمزمه وار گفت:
_ خب؟

دکتر پارک تعظیمی کرد:
_ تبریک میگم لونا، شما باردارید.

هرکس دیگه‌ای بود، یا حتی خوده جونگ کوک توی شرایط دیگه‌ای بود، با شنیدن این خبر خوشحال و ذوق زده می‌شد.

البته خوشحال بود.
چه حسی بهتر از اینکه بدونی داری ثمره عشقت رو حمل میکنی؟

اما... این حس تهی بودن چی بود؟

مگه خودش برای داشتن این بچه پا روی خط قرمز های تهیونگ نزاشته بود؟ مگه با انیگما دست به یکی نکرده بودن؟

نفسش رو با صدا بیرون داد که دکتر پارک، متعجب گفت:
_ خودتون متوجهش شده بودید... برای همین اصلا تعجب نکردید، درسته؟

نگاهش رو به دکتر پارک داد.
_ این بچه الان کمه کم، یک ماهشه... تو که خودت دکتری پارک... چطور ممکنه امگایی نفهمه که توله‌ش درونش رشد میکنه؟

دکتر پارک لبخندی زد.
_ به اعلیحضرت...
_ نه!
سریع وسط حرفش پرید.

آب دهنش رو قورت داد.
سعی کرد توجهی به چهره‌ی متعجب پارک نکنه.
_ فعلا... فعلا اعلیحضرت نفهمن، یعنی... هیچکس نفهمه، میفهمی که چی میگم؟

پارک احساس می‌کرد گوشاش درست نمیشنوه!
سریع گفت:
_ اما سرورم، این بچه ولیعهد این کشوره، اولین فرزند اعلیحضرته... اگر من به اعلیحضرت اطلاع ندم، ممکنه...

سریع وسط حرفش پرید و گفت:
_ نگران نباش، من همه چیز رو گردن میگیرم... فقط اعلیحضرت فعلا چیزی نفهمه، خودم... خودم بهش میگم.

دکتر پارک کمی مکث کرد و در آخر، خواسته‌ی لونا رو به زبون آورد.
_ چشم، هرچی شما بخواید.

پارک مشغول جمع کردن وسایلش شد و گفت:
_ به هرحال باید سونوگرافی بشید، از اونجایی هم که نمیخواید کسی بفهمه، باید مخفیانه انجام بشه، فردا یکی رو میفرستم دنبالتون تا همراهیتون کنه.

سری تکون داد و گفت:
_ یه دارو... یه چیزی بهم بده که سرگیجه هام رو کم کنه، تعادلم رو نمیتونم حفظ کنم.

پارک کمی فکر کرد و بالاخره گفت:
_ میگم دستیارم براتون بیاره سرورم... با اجازتون.
_ اون وو؟ دکتر پارک رو راهنمایی کن.
اون وو، چشمی گفت و جلوتر راه افتاد.

King Of Emotions (VKook)Where stories live. Discover now