Part 15 "Calm Down Baby"

11.5K 1.5K 397
                                    

خونه‌‌ی یونگی |•

هنوز بالا سر جونگ کوک نشسته بود.
موهاش رو نوازش می‌کرد و رایحه‌ش رو آزاد کرده بود.

اتاق پر از رایحه‌ی چوب صندل و شکوفه‌ی هلو شده بود.

انگاری هردو داشتن همدیگه رو آروم میکردن.

رایحه‌ی غالب جونگ کوک نشون میداد که امگاش هنوز روی کاره... بنا بر این مشکلی نبود اگر رایحه‌ش رو آزاد می‌کرد.

خم شد و روی پلکش رو بوسید.

کمی ازش فاصله گرفت و زمزمه وار گفت:
_ چرا بیدار نمیشی کوکی... چشمات رو باز کن امگای من... بزار دلم آروم بگیره...

تقه‌ای به در خورد و باعث شد صاف بشینه.

در باز شد و جیمین اول کله‌ش رو داخل آورد و وقتی دید همه چیز اوکیه، کامل وارد اتاق شد.

_ نامجون رفت برات لباس آورد، برو یه دوش بگیر.
_ نه... اول جونگ کوک بیدار بشه... بعدش میرم.
_ لباسات خونیه، میخوای وقتی بیدار شد از ترس سکته کنه؟... پاشو برو، فرار که نمیکنه.

نگاهی به جونگ کوک انداخت. نمی‌خواست از کنارش تکون بخوره، اما نمی‌خواست هم که جونگ کوک اونطوری ببینتش.

از اتاق که خارج شد، نامجون سریع از روی مبل پاشد و گفت:
_ خوبی؟

نه، خوب نبود... اصلا خوب نبود... احساس می‌کرد سرش ماله خودش نیست، سنگین بود و مدام چشماش سیاهی می‌رفت.

اما به بدنش اجازه فرو ریختن نمی‌داد... باید از حال جونگ کوک مطمئن میشد، باید چشمای بازش رو می‌دید.

لبخند زوری‌ای زد:
_ خوبم هیونگ...

وارد اتاق دیگه‌ای شد تا از حمومش استفاده کنه.

یونگی نیم نگاهی به نامجون انداخت:
_ رایحه‌ش که اینطور نمیگه...

نامجون هومی کشید و بعد، انگار چیزی به ذهنش رسیده باشه، گفت:
_ رایحه‌ی تهیونگ برای جیمین خطرناک...
هوسوک حرفش رو قطع کرد:
_ خطرناک نیست... رایحه‌ی انیگما ها اگر کنترل نشده باشه خطرناکه... تهیونگ حواسش هست.

یونگی رو به نامجون کرد:
_ برگرد کاخ... من که مرخصیم... تو هم نباشی همه چیز بهم میریزه.

نامجون پلکاش رو مالید:
_ خیلی وقته عین آدمیزاد نخوابیدم... آخر ماه توی ژاپن یه مراسم مهم برگزار میشه... اما فکر نکنم با این وضعیت، تهیونگ حالا حالا ها برگرده... حتی نمیدونم باید چه بهونه‌‌ای بیارم که نبودش رو موجه کنه!

با صدای داد فریادی که از توی اتاق میومد، همه ایستادن و یونگی، بنا بر غریزش برای دفاع از لوناش سمت اتاق پا تند کرد که هوسوک سریع بازوش رو گرفت:
_ نه!... ممکنه آدمای ببشتری رو ببینه حالش بدتر بشه... جیمین پیششه.

King Of Emotions (VKook)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora