Part 55 "Revenge"

10.8K 1.5K 626
                                    

از کاخ که خارج شد، یونگی و افرادش، همگی احترام نظامی گذاشتن.

تهیونگ ایستاد و نگاهش رو به یونگی داد.

_ تک تیر انداز کجاست؟
_ زندان...
با نیشخند وسط حرفش پرید.
_ همون زندانی که سه هیوک از داخلش دستور کشتن لونا و بچه‌م رو داد؟

یونگی سر پایین انداخت.
_ عذر میخوام سرورم... اشتباه از من بود.

دندوناش رو روی هم فشرد و بهش نزدیک شد.
یک قدمی بدنش، آروم غرید.
_ تو بهم بگو فرمانده مین... من الان چطوری همسر و بچه‌م رو توی این کاخ بزارم و برم؟ به چه اطمینان؟... به اطمینان زندانی که مثلا از ایمن ترین زندان های دنیاست اما از داخلش حکم ترور امگا و توله‌م صادر میشه... یا به اطمینان تو و آدمات که حتی نفهمیدن لیزر روی شکم امگامه؟!

یونگی سکوت کرد که تهیونگ پوزخند عصبی‌ای زد.

نگاهش رو به افراد یونگی داد.
_ بار آخره که از گناهتون میگذرم... الان محاکمه کردنتون فقط محافظا رو کم میکنه... اما وای به حالتون باز هم تکرار بشه... ایندفعه طرف حسابتون نه فرمانده مینِ... نه من... گرگمه!

و در ادامه حرفش جلوتر از همه راه افتاد.

بلند گفت:
_ زودتر زنگ بزن به رئیس زندان، میخوام با اون حرومی ملاقات داشته باشم، هیچ محافظی هم داخل اتاق و اطرافش نباشه!

سوار ماشین که شد، در رو براش بستن و راننده راه افتاد.

چشماش رو بست.
چیکار باید می‌کرد...
می‌کشتش؟... با مردم و حرفاشون چیکار می‌کرد؟... با حکمی که خودش تاییدش کرده بود چیکار می‌کرد؟

هر تصمیمی که می‌گرفت، از یه چیز مطمئن بود...
لی سه هیوک آفتاب فردا رو نمی‌دید!

***

با انگشتاش روی میز فلزی ضرب گرفته بود.
چشماش بسته بود و نه یونگی و نه نامجون که تنها افراد همراهش در اتاق بودن، جرئت حرف زدن نداشتن.

عصبی بود و این به خوبی از رایحه‌ش معلوم بود.

صدای باز شدن در، باعث شد انگشتاش روی میز خشک بشه.

_ مین؟
با زمزمه‌ش، یونگی اشاره‌ای به سرباز هایی که سه هیوک رو تا اتاق آورده بودن زد تا از اتاق خارج بشن.

در اتاق که بسته شد، چشم های تهیونگ باز شد.

نگاه یخیش رو به سه هیوکی که هنوز ایستاده بود داد.

انیگما نیشخندی به آلفای مقابلش که از دیدنش شوکه شده بود زد.

با سر اشاره‌ای به صندلی اون طرف میز زد.
_ بشین آلفا.
لحنش ملایم نبود و بوی خطر میداد.

آلفای سه هیوک که حضور انیگما رو حس کرده بود، زوزه ترسیده‌ای کشید و اجازه نداد صاحبش حرکتی کنه.

King Of Emotions (VKook)Where stories live. Discover now