د.ا.ن تیلور:
سر کلاس داشتیم با کندال و جیجی چرت و پرت میگفتیمو به استاد کچل بیریختمون میخندیدیم از درسم که هیچی نفهمیدیم از بس خندیدیم که استاد گفت بعد جلسه بمونید ما هم موندیم بعد کلی چرت و پرت گفتن ولمون کرد که بریم کلی از وقت استراحتمون گرفت عوضی داشتیم تو راهرو با کندال و جیجی میرفتیم که حس کردم یه صدایی از رختکن پسرا میاد به کندال و جیجی گفتم که شما برید منم میام و از اونجایی که خیلی کنجکاو شده بودم رفتم که دیدم همون دختره و پسره که زنگ پیش دعوا کردن بودن پسره داشت میگفت:تو که به همه سرویس میدی یه بوسم به ما بده
دختره هم همش فش نسار پسره میکرد من رفتم جلو ببینم این اقا داره چه گوهی میخوره
تیلور:هوی اسکول چه غلطی میکنی ها؟
یه نگا به من کرد یه نگا به دختره رفت هه ترسو. رفتم جلو دختره رو ببینم دیدم اروم داره گریه میکنه. دلم براش سوخت، همه میگن هیچ دوستی نداره و بهش میگن دیونه ولی بین پسرا خیلی معروفه چش همین جاسم گرفته ولی چیزی نمیگه که کندال چشاشو در نیاره
داشتم فکر میکردم که اروم گفت مرسی اخی چه خجالتی
تی:اگه میخوای میتونی این زنگو با اکیپ ما باشی
سل:دوس ندارم ادم اضافه تو جایی باشم
تی:هر کی به تو گفت اضافه بگو تا فکشو خورد کنم(من و این کارا اخه. تی بزار جلو ادم جدید شاخ به نظر بیای)
سل:نه ممنون من راضی نیستم کسی فکش خورد بشه
تی:بیا بریم خودتو لوس نکن
بعدم دستشو کشیدم بردم بیرون تا پسرا نیومدن تیکه بارونمون کنن
--------
امیدوارم خوشتون بیاد؛)
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...