د.ا.ن سلنا:
نمیدونم چه قد تو بغل جاس گریه کردم فقط میدونم که لباسش کلا خیس شد و نمیخواستم تموم کنم. سلنایی که هیچوق گریه نمیکرد الان داره جلوی یه نفر اینقد گریه میکنه. داشتم گریه میکردم که یهو کشیده شدم عقب...
کندال:به به چشمم روشن, تا من نیستم خودتو میچسبونی به جاستین😒
جاس:کندال لطفا ساکت شو سل فقط واسه اینکه از کالج چن روزی اخراج شده ناراحته همین
کندال:بهتره اخراج سه دیگه ریختشو نبینم. اصن مشکل اینجاس چرا این هرزه اومد توی اکیپ
سل:هی بهتره ساکت شی و به من توهین نکنی
تی:چی شدع باز؟
کندال:همش تقصیر توعه تی. تو اول این دختره رو اوردی تو اکیپ. که چی بشه؟ فک کردی اون دختر پاک و معصومیه؟ اون یه هرزس که میاد میچسبه به کسایی که دوس دختر دارن تا تورشون کنه.
و عصبانی رفت
تی:من میرم باهاش حرف بزنم.
جاس:باشه
سل:من هرزه نیستم😒
جاس:همه میدونن فقط کندال حساس و حسوده. بیا بریم
با هم رفتیم بیرون و سوار ماشین جاس شدیم و حرکت کردیم
جاس:خب میخوای کجا بریم؟
سل:تو رو نمیدونم ولی من میخوام برم خونه خودم
و از پنجره بیرونو نگا کردیم
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...