Part 82

298 7 0
                                    


د.ا.ن تیلور
توی راه که داشتیم میرفتیم سمت خونه هز حرفی نزدیم
پس من تصمیم گرفتم یچیزی بگم
به هری نگاه کردم
رو صورتش اخم داشت
صدامو صاف کردم و گفتم:
امم چیزی شده؟!
هری اول یه نگاه کوچیک بهم انداخت و بعد گفت:
خب..میدونی..اون..یجورایی دو..دوستم بود..انتظار این کارارو ازش نداشتم.
یه لبخند غمگین زدم و دستمو اروم گذاشتم رو بازوش
اونم یه لبخند کوچیک زد
تو بقیه راه حرفی زده نشد
هری ماشینو تو پارکینگ پارک کرد
و رفتیم تو خونه
هری خودشو پرت کرد رو مبل
منم مثل هری خودمو پرت کردم رو...
هری:...آخ!!
فک کنم..رو..مبل نپریدم
رو پاهای هری پریده بودم
و خب...فک کنم دیکش مچاله شد(😂)
تی:شت...ببخشید..
خواستم بلند شم که هری جلومو گرفت و گفت:اشکال نداره..باید کم کم عادت کنم.
چند ثانیه به حرفش فکر کردم بعد سرمو بلند کردم تا بهش نگاه کنم
تی:چ...
نزاشت بقیه حرفمو بزنم و لباشو گذاشت رو لبام
اول یه لحظه هنگ کردم
ولی بعد اروم همراهیش کردم
دستاشو گذاشت رو کمرم و منو به خودش نزدیک تر کرد
نفس کم اوردیم و از هم جدا شدیم
هری پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم
جفتمون داشتیم نفس نفس میزدیم
دستمو اروم بردم سمت یقه بلوز هری و با دکمه اولش بازی کردم
هری یه پوزخند زد و بعد خودش دکمه هاشو باز کرد ؛ بلوزشو پرت کرد اون طرف خونه
فاک..تتو هاش
دستمو بی اختیار بردم سمت تتوی پروانش
هری سرشو اورد سمت گردنم و داشت گردنمو میبوسید و بعد یهو یه گاز ریز گرفت و نفس من برید
هری تو گردنم خندید
عوضی هات!
دستمو بردم سمت زیپ شلوارش و سعی کردم بازش کنم
هری با تعجب نگام کرد و بعد گفت:تی...تو..می...
میدونستم میخاد چی بگه پس حرفشو قطع کردن و گفتم :آ..آره!
هری زیپ شلوارشو باز کرد و شلوارشو انداخت اونور
هنوز شورت پاش بود
اومد جلو پایین تی شرت منو گرفت و میخواست درش بیاره منم کمکش کردم و تی شرتمو دراوردم
بعدش خودم شلوارکمو دراوردم
هری زیر لبش زمزمه کرد:فاک(جلوی خودتو بگیر فرزندم😐💦)
یکم پایین تر از گردنم؛نزدیک سینه هام
یه لاو بایت گذاشت و گردنم یکم سوخت
تی:این..این کبود میشه
هز:آره...دقیقا منم همینو میخام
هری شورتشو دراورد و بعدشم شورت منو دراورد(واو😐💦)
هز:تی..تو آ..آماده ای؟!
سرمو به معنی آره تکون دادم و رضایتو تو صورت هری دیدم
هری خم شد و از جیب شلوارش یه بسته کوچیک اورد بیرون
تی:کاندوم تو جیبت داری؟😐
هز:گفتم شاید لازم شه و خب..الانم لازم شد دیگه😏
بهش چشم غره رفتم
کاندومو گذاشت رو خودش و اومد سمتم
خودشو اروم فرو کرد توم(شعت من اینجا دارم میپاچم😂)
نفسم برید و چشمامو بستم
هری اروم حرکت میکرد
ولی بعد حرکتشو تند تر کرد
الان داشتم نفس نفس میزدم و نتونستم جلوی خودمو بگیرم و یه ناله کوچیک کردم
هز:تی خوبی؟
تی:آره فقط..ادامه بده(پرو😐)
هری یکم دیگه ادامه داد و بعد گفت:فاک!!..من نزدیکم..
بعد چند ثانیه،هری روی مبل اومد(عیح😐😂💦)
هنوز چشمام بسته بود و داشتم نفس نفس میزدم
هری اروم رو گوشمو بوس کرد و زمزمه کرد:خیلی دوست دارم!
چشامو باز کردم
تی:منم همینطور
هز:توعم چی؟ بگو!
تی:منم خیلی دوست دارم
هز:الان میام
اینو گفت و بلند شد شورتشو پاش کرد.
بعدشم رفت طبقه بالا
چن دقیقه بعد اومد
یه تیشرت نازک و شلوارک پوشیده بود
تو دستش یه لباس بود
اوردش سمت من
هز:بپوشش
شونه هامو انداختم بالا و لباسو ازش گرفتم
یکی از لباسای خودش بود و بهم خیلی گشاد بود
هز:بهت میاد😂
تی:😒
هز:پیتزا؟
تی:اوهوم
بعد تلفن رو برداشت و زنگ زد تا برانون پیتزا بیارن...

AloneWhere stories live. Discover now