Part 17

394 16 1
                                    


د.ا.ن تیلور:
زنگ اول که استاد اومد تو کلاس همه با تعجب بهش نگاه میکردن فقط من و لویی و جیجی بودیم که داشتیم یواشکی میخندیدیم
استاد مدل موهاشو عوض کرده بود !
وااای خیلی مسخره و خنده دار بود
استاد که شروع کرد به درس دادن لویی وسط تدریسش دستشو بلند کردو بعد این که استاد اجازه داد حرف بزنه گفت : استاد مدل موی جدیدتون خیلی قشنگه ، امم شاید امروز برم این مدلی کنم موهامو
بعد این حرفش کلاس منفجر شد از خنده ، استادم که از عصبانیت سرخ شده بود وقتی خنده ها تموم شد گفت : اقای تاملینسون بعد کلاس بمونید باهاتون کار دارم
لویی : اوه حتما !
نگران لویی نبودم چون این چیزا برا اکیپ ما مخصوصا لویی چیز خاصی نیست
فوقش استاد چندتا نصیحت کوچیک میکنه !
زنگ تفریح که لویی نتونست بیاد ، آریانا درباره پارتی دیروز حرف میزد اون میگفت پارتیه خوبی بوده ولی چون هیچکدوم از بچه های اکیپ پیشش نبودن زیاد بهش خوش نگذشته و احساس تنهایی میکرده
زنگای بعدم گذشت و زنگ اخر بالاخره خورد
امروز ماشینمو نیاورده بودم که یکم پیاده روی کنم
داشتم میرفتم که صدای بوق ماشینیو شنیدم ، اول اهمیت ندادم گفتم شاید با من نباشن ولی بعد بوقتی بعدی برگشتم دیدم هریه‌
رفتم سمت ماشینش ، شیشه رو داد پایین و گفت : هی تی ! وقتت خالیه ؟
تیلور : اومم آره ، چطور ؟
هری :گفتم اگه کاری نداری بریم یکم بگردیم حوصلم سر رفته بود
تیلور : اوه پایَم
هری :تو که برا همه چیز پایه ای
بعدشم خندید و چال لپش معلوم شد ، چقد جذاب تر میشد با خنده
رفتم سوار ماشینش شدم و راه افتاد کل راه سکوت گذشت و بالاخره رسیدیم به یه کافه ، اسمش کافه هابانا بود رفتیم تو رو یه میز دونفره نشستیم ، جای باحالی بود‌
هری : من عاشق اینجام
تیلور : باحاله
هری : خب من میخوام وقتی درسم تموم شد برم دنبال عکاسی ، برنامه تو چیه ؟!
تیلور : خب راستش زیاد راجع بهش فکر نکردم ، امم شاید کار تو یه شرکت جالب باشه
هری : خب مثلا تو میتونی مدل شی
تیلور : چیی ؟! مدل ؟ اونم با این هیکل من ؟؟
هری : هیکلت عالیه تی
یکم دیگه صحبت کردیم و بعد هری حساب کرد و رفتیم بیرون ، دوباره تو ماشین سکوت بود ، از این وضع راضی نبودم ولی فقط ساکت موندم ...

AloneWhere stories live. Discover now