د.ا.ن هری:
هری: امکان نداره باربارا یکم حسود هست ولی هیچ وقت ادم دزدی نمیکنه.
تی: تو حرف منو باور نداری؟ جیکوب تو بهش بگو
هویج(تی بعضی وقتا بهش میگه هویج😐😂🥕) بهم نگاه کرد.
یه ترسی تو چشاش بود.
جیکوب: من باربارا رو یه ساله میشناسم و باهاش دوستم. اولا قرار میزاشتیم(اد و باربارا😐😂) ولی بعدش اون گفت که میخواد باهم دوست عادی باشیم. منم قبول کردم. هفته پیش بهم زنگ زد و گفت که بریم یه کافی شاپ کارم داره. منم قبول کردم. اونجا بهم گفت میخواد یه نفرو که خیلی اذیتش کرده و قلبشو شیکونده رو اذیت کنه. بهم گفت به چن نفر پول میده تا بدزدنش و من فقط باید برم تهدیدش کنم. منم قبول کردم چون...چون...من هنوزم....اونو....
هری: دوس داری خب بقیش
اد:اره، بهم ادرس اینجا و زمانشو داد. منم اومدم. اون اصلا بهم نگفت که کی رو دزدیده. منم وقتی اومدم اینجا و دیدم تیلور و دزدیده از کاری که کردم پشیمون شدم.
اون لعنتی با باربارا همدسته
با عصبانیت بهش نگاه کردم.
هری: میخواستید باهاش چیکار کنید؟
اد: فقط قرار بود بترسونیمش و... باربارا گفت بعد چن دیقه من میام پارک.
بعد به ساعت مسخرش نگاه کرد.
اد: اون الانا باید برسه.
تی: من یه نقشه دارم😏
هری و اد: بگو
بعد به نقشه تی گوش دادیم.د.ا.ن باربی:
بلاخره اون تاکسی مسخره پارکو پیدا کرد و از ماشین پیاده شدم.
بالاخره امروز اون دختره تیلور و از صحنه پرتش میکنم بیرون.
معلوم نیست از کجا پیداش شد و اومد هری رو ازم دزدید.
من تازه داشتم به هری نزدیک میشدم که اون شرو کرد همش در مورد یه دختر چش ابی و بلوند حرف زدن.
رفتم توی پارک و پشت بوته دختره احمقو دیدم که جیکوب بغلش وایستاده بود و یه چی در گوشش میگفت.
هیچوقت فکر نمیکرد جیکوب هویج بتونه یه کاری رو درست انجام بده.
من بهش قول دادم اگه کارشو درست انجام بده دوباره باهاش باشم و اون به همین راحتی گول خورد.
هری بغل قسمت رزا وایستاده بود. همونجایی که از بچگیش در مورد یه دختر که اونجا دیدتش حرف میزد. یه نفری که اون توی پارک دیدتش و دلش لرزیده و فرداش توی مدرسه دوباره اونو با چنتا از دوستاش دیده. مسخره.
باربی: هی هری تو اینجا چیکار میکنی؟😃
شاید من باید یه تست بازیگری بدم.
بازی گریم عالیه(خود شیفته😐😂)
هری: باربی! تو اینجا چیکار میکنی؟
باربی: قرار بود یکی از دنیلو ببینم. اون توی بار بهم زنگ زد و گفت که توی پارک ببینمش
هری: و تو هم اومدی؟😒
باربی: هی من اونو دوس دارم😔
ولی تو رو بیشتر دوس دارم
هری: تو مگه مست نبودی؟ چجوری رانندگی کردی؟
باربی: با تاکسی اومدم.
و اوه اصلا مست نبودم.
هری: باربی!
و اومد جلوتر و بهم نزدیک شد.
هری توی چشام نگاه کرد و بعد رد نگاهش رفت رو لبام.
هری: تو...تو...نفهمیدی...من...چه..قد دوست دارم؟
باربی: ولی تو..تو.. تیلورو دوس داری
هری: من هیچوقت اونو اندازه تو دوس نداشتم.
یعد سرشو اورد نزدیک.
بالاخره.
بالاخره دارم به چیزی که همیشه میخواستم میرسم.
هری.
چشامو بستم که دیدم هیچ اتفاقی نیوفتاد.
اروم چشامو وا کردم که یهو یکی خوابوند تو گوشم.
دستمو گذاشتم رو گوشم.
باربی: وات د فاک؟!
دیدم تیلور جلوم وایستاده.
باربی:تو..تو..
بغل تیلورم جیکوب و هری بودن.
هری دستاشو گذاشته بود دور کم تی.
هری: تو فک کردی که با دزدیدن تی من میام و تورو میبوسم و برای همیشه باهات میمونم؟....... نوچ نوچ نوچ..... تو دیزنی زیاد نگاه میکنی؟نه؟
باربی: جیکوب!!
جیکوب: خفه شو. تو فکر کردی من دوست چن سالمو میفروشم به اینکه فقط یه شب با تو بخوابم؟
تی: اگه دوباره بیای و بچسبی به هری نشون میدی که چه ادم احمقی هستی که با اینکه خوردت کردیم بازم کم نمیاری.
بعدم سه تایی گذاشتن رفتن.
روی زانوهام افتادم.
هری....هری...منو...به...اون....دختره....فروخت؟!د.ا.ن تیلور:
از کنار باربارا رد شدیم و از پارم زدیم بیرون و همه با هم خندیدیم.
جیکوب: اون واقعا فکر میکرد نقشش میگیره؟😂
هری: حتما فکر میکرد من تیلورو به اون ترجیح میدم😂
تی: و منم میزارم به همین راحتی هری رو از دست بدم😂
جیکوب: من دیگه باید برم
و رفت سمت ماشینش.
تی: باااییی😃👋
جیکوب سوار ماشین شد و رفت.
تی: که تو باربارا رو به من ترجیح میدی؟😒
هری: من تورو با هیچکس عوض نمیکنم.
و اومد نزدیک و لباشو گذاشت رو لبام.
منم همراهیش کردم.
هری منو چسبوند به ماشینش و با دستاش پشت کمرم میکشید.
منم دستامو گذاشتم پشت گردنش.
هری لباشو از رو لبام بداشت.
هری: بشین تو ماشین.
تی: باشه.
ینی تموم شد؟
سوار ماشین شدم و هری شرو کرد به رانندگی.
تی: کجا میریم؟
هری: خونه من
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...