د.ا.ن تیلور:
سرمو بلند کردم که دیدم هری سرش تو گوشیشه و اخماش رفته تو هم.
حتی متوجه بیدار شدن منم نشد
پس منم خودمو زدم به خواب تا فوضولیمو بکنم.
هز انگار به یکی زنگ زد.
هری: این چرت و پرتا چیه داری میگی؟
پشت خط:.......
هری: امکان نداره.
پشت خط:........
هری: من الان میام اونجا تا ببینم چیه زر میزنی.
بعد قطع کرد.
چشامو بستم و خودمو خیلی قشنگ زدم به خواب.
هری سرمو اروم از روی پاش بلند کرد و از زیرم بلند شد و من الکی صدا در اوردم که انگار خوابم.
شنیدم هری نفسشو داد بیرون و بعد در خونه اروم بسته شد.
ینی کدوم گوری رفت؟د.ا.ن سلنا:
(پارت درتی بعدش:|)
حس کردم یکی داره با موهام بازی میکنه و منو از خواب شیرینم بیدار کرده.
چشامو باز کردم و اول بخاطر نور هیجا رو ندیدم ولی
بعدش دیدم واضح تر شد و تونستم صورت جاستین و با اون لبخند عالیش چن سانتی خودم ببینم که داره موهامو از رو صورتم میزنه کنار.
جاس: صبح بخیر خوشگله.
سل: ساعت چنده؟
جاس: فک کنم کلاس اول کالجو از دست دادیم.
سل: برام اصلا مهم نیست.
جاستین اروم خندید و روی گونمو لمس کرد.
جاس: پرنسس خوب خوابیدن؟
یاد کارای دیشبمون افتادم و دوباره ضربان قلبم رفت بالا. دیشب عالی...بود
سل: بهتر از هر وقت دیگه ای:)
جاستین یه لبخند زد و لبامو بوس کرد.
سل: فک کنم باید برم حموم.
جاس: منم همینطور.
بعد بلند شد و رفت سمت حموم اتاق.
جاس: میای؟
برم؟ نرم؟ تنهایی برم راحت ترم. ولی نه با جاس بهترع.
پتو رو پیچیدم دورم و بلند شدم و با جاستین رفتم تو
(پرو:|||)
بعد اونجا پتو رو از دورم باز کردم و جاس دوشو باز کرد
و باهم رفتیم زیر دوش.
سخته که بتونم خودمو کنترل کنم تا به بدن جاس
که بخاطر اب براق شده و تتوهاش نگاه نکنم.
جاستین لباشو گذاشت رو لبام و یه بوسه اروم و عمیق کرد و بعد شامپو رو برداشت و ریخت رو موهاش.
دستمو بردم سمت موهاش و شرو کردم به چنگ زدنشون.
جاستین عم شامپو صورتی رنگ و که حدس میزنم واسه کندال باشه
رو بداشت و ریخت رو سر منو و اروم شرو کرد به شستن موهام.
بعد اینکه خودمونو شستیم و جاستین دوتا حوله برداشت
و یکیشو دور خودش پیچید و اون یکی رو داد به من.
سل: مرسی.
جاس: بیا بریم یه چی بخوریم.
سل: باشه.
از حموم اومدیم بیرون و من لباسای دیشبم و برداشتم و پوشیدم.
جاستینم یه تیشرت و شلوار پوشید که بعد صبونه بریم کالج.
باهم رفتیم پایین و من مطمئن شدم که گوشیمو برداشتم و بعد روی میز صبونه نشستیم
و جاس برا من نوتلا اورد.
لعنتی کی فهمید من نوتلا خیلی دوس دارم؟
جاس: تو برعکس کندال که از نوتلا بدش میاد عاشق نوتلاعی.
بعد نون تستو گذاشت جلوم و بغلم نشست.
جاس: و برعکس اون خیلی پاک و مهربون
یه لبخند زدم. اون داره به من میگه پاک؟ منه هرزه که خودمو چن سالی میشه میفروشم.
نوتلا را رو باز کردم و واسه خودم لقمه گرفتم و شرو کردم به خودن.
جاس: یادمه گفتی نوتلا رو با انگشت میخوری.
سل: عاره ولی الان اینجوری راحت ترم.
جاس: تو از من خجالت میکشی؟😈
و یه لبخند شیطانی زد.
سل: نه نمیخوام نوتلات دهنی شه.
جاس: راستش منم از اون روزی که با انگشت تو خونت خوردیم اونجوری میخورم.
سل: واقعا؟
جاس: اوهوم.
بعد انگشتشو کرد تو نوتلا و خورد. خندیدم و نون تستو گذاشتم کنار و انگشتمو کردم تو نوتلا و خوردم.
بعد من جاس دوباره انگشتشو کرد تو نوتلا و بعد توی دهنش(منحرف نباشیم😐)
منم انگشتمو نوتلایی کردم و با یه حرکت سری مالیدم به صورت جاس.
جاس: هیی.
بعد انگشتشو نوتلایی کرد و من سری بلند شدم و در رفتم.
جاس: چرا فرار میکنی میخواستم بخورمش😐
بعد کرد تو دهنش.
سل: من سیر شدم بریم.
جاس: اوکی.
رفتم توی دستشویی و دستامو شستم و جاسم بعد من دست و صورتشو شست و گوشی و سوییچشو برداشت تا بریم.
با هم سوار ماشین جاستین شدیم و اون شرو کرد به رانندگی.
سل: بد نیست اگه با لباس پارتی بیام؟
جاس: نه تا الان لیام به تی گفته من تو رو بردم خونم و تی هم به هری و هری عم به همه. پ مشکلی نیست.
سل: واو.
همینو تونستم بگم. دیگه همه میدونن ما باهم سکس داشتیم😑
بعد حرفمون گوشی جاستین زنگ خورد و اون برش داشت ولی با دیدن اینکه کی زنگ زده اخماش رفت تو هم....
*********************
این پارت خیلی نکته داشت؛)
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...