#alone ✨
#part60
د.ا.ن هری:
[یه هفته بعد تو کما رفتن تی]
یه هفته میشه نه درست خوابیدم نه درست غذا خوردم. چطور میتونم چیزی بخورم وقتی هر دفه غذا رو میبینم یاد تیلور میوفتم که با ولع غذا رو میخورد. چجوری میتونم بخوابم وقتی تیلور جای من داره میخوابه. وقتی جاستین زنگ زد بهم گفت برم بیمارستان شیکستم. همش تقصیر منه. من نباید میرفتم با باربارا وقتی اون منتظر بود تا من با اون باشم. چجوری رفتم با باربارا رقصیدم وقتی اون منتظر بود که با من برقصه؟ چجوری به باربی اجازه دادم جلوی تی لبامو بوس کنه وقتی میدوستم اون منتظر اینه که من این اجازه رو به اون بدم. و چرا جلوشو نگرفتم؟
[فلش بک وقتی به هری زنگ میزنن]
یه لباس تمیز پوشیدم و یه تیپ زدم تا وقتی تی بهوش اومد به بهترین شکل به نظر بیام.
صدای ویبره گوشیم در اومد. جاستین. حتما میخواد حال تیلورو بپرسه.
هری:سلام.
جاس: سلام
چرا اینقد صداش گرفتس؟
هری: چیزی شده؟
جاس: میشه بیا بیمارستان تی؟
هری: داشتم میومدم. چیزی شده؟
لعنتی دارم نگران میشم.
جاس: فقط بیا. بای
بعد گوشی رو قطع کرد. گوشیمو انداختم تو جیبم و سوییچ و برداشتم و سری زدم بیرون. با بالاترین سرعت مجاز روندم و زودی رسیدم بیمارستان و سری رفتم سمت اتاق عمل تی که دیدم بچه ها اونجا نیستن. رفتم پیش اطلاعات.
هز: ببخشید تیلور سوییفت بیمار تصادفی کجا هستن؟
پرستار: مراقبتهای ویژه. اتاق.......
هز:مرسی.
مراقبتهای ویژه؟ حتما حالش بده.
رفتم سمت اتاق که دیدم جاستین و سلنا و لیام اینجان.
هری: بهوش اومد؟
لیام گرفته بود. سلنا گریه میکرد و جاستین چشاش قرمز بود. اینا نشونه های خوبی نیستن.
هری: گایز؟ اینجا چه خبره؟!
لیام: اون....
بقیشو نگفت
هری: یکیتون بناله(با داد)
مردم برگشتن بهم نگاه کردن ولی برام مهم نیست.
سل:اون......رفته......تو....کما
و شرو کرد به هق هق کردن. چی؟! نه نه نه
هری: امکان نداره.
دره اتاقشو باز کردم و رفتم تو که دیدم چشاش بستن و کلی دستگاه بهش وصله.
رفتم بغل تختش.
هری: تی من اصن این شوخیتو دوس ندارم با اینکه میدونم کلی میخندونتت. چشاتو وا کن.
چشاشو باز نکرد
هری: خواهش میکنم.
بازم هیچی نشد.
اولین قطره اشک ریخت.
هری: امکان نداره.
[پایان فلش بک]
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...