د.ا.ن تیلور:
تو کلاس داشتیم درباره صدای سلنا حرف میزدیم
اون روز که برامون خوند ؛ صداش عالی بود
عه کندالم اومد !
کندال : سلام دخترا ؛ درباره چی حرف میزنین ؟
آریانا : صدای سلنا
جیجی : صداش خیلی خوبه
کندال : هووف میشه اسمشو جلو من نیارین ؟
تی : چرا ؟
کندال : چون همش میچسبه به جاستین ؛ کلا خیلی هرزس
تیلور : نه کنی اون هرزه نیس ؛ دختر خوبیه ؛ من باهاش صحبت میکنم که کمتر به جاستین بچسبه
بحثمون با اومدن استاد تموم شد
اخرای کلاس دیگه داشت خوابم میبرد
زنگ خورد و ما (اکیپشون) تو حیاط داشتیم طبق معمول چرت و پرت میگفتیم و میخندیدیم که من صدای
داد کندالو شنیدم
رفتم ببینم چی شده
دیدم کندال روبه روی جاس و سل وایستاده و داد میزنه
تیلور : چی شدع باز ؟
کندال : همش تقصیر توعه تی ؛ تو اول این دختره رو اوردی تو اکیپ ؛ که چی بشه ؟ فک کردی اون یه دختر پاک و معصومه ؟ اون یه هرزس که میاد میچسبه به کسایی که دوس دختر دارن تا تورشون کنه .
بعد این حرف کندال رفت
تیلور : من میرم باهاش صحبت کنم
بعد رفتم دنبالش که داشت سمت دفتر مدیر میرفت
تیلور : هی کندال وایسا یه لحظه
کندال (با بغض) : ولم کن تی.
بعد رفتم جلوش وایستادم
تیلور : ببین کندال گوش کن ، نمیدونم میخوای بری دفتر مدیر و چی بهش بگی ولی من که بهت گفتم با سلنا صحبت میکنم
کندال : هه آره اونم به حرفت گوش میده .
یکم دیگه با کندال صحبت کردم که نره دفتر مدیر و چیزی نگه بهش
کالج که تموم شد به جاستین زنگ زدم تا بپرسم چرا با سل تو دفتر مدیر بودن
جاستین گفت چون با سلنا رو بچه ها آب ریختن چند روز اخراجن.
*فردا 8 صبح ، کالج*
رفتم تو کلاس
از بچه های اکیپمون فقط هری و لویی و نایل و آریانا و جیجی اومده بودن
تیلور : سلام گایز
بقیه بچه های اکیپ : سلام
لویی : امیدوارم حداقل یه نفرتون برا امتحان امروز خونده باشین چون من که هیچی نخوندم
نایل : امم مگه امتحان داشتیم ؟
هری : شت من نمیدونستم
تیلور : منم همینطور
جیجی : چرا زین نمیاد پس
بعد این حرفش همه پوکر نیگاش کردیم
چند دقیقه بعد زین که اومد جیجی رفت و بقلش کرد ، اوقق
بعد که زین و جیجی برگشتن دیدن پشت سرشون استاد وایستاده
استاد : فکر نکنم توی کلاس جای خوبی برای این کارا باشه
بعد همه زدیم زیر خنده
استاد : خیله خب ، صبحتون بخیر بچه ها اماده شین برای امتحان.
واقعا هیچی نخونده بودم
چند دقیقه بعد از اینکه برگه هارو پخش کرد به لویی نگاه کردم که با دستش عدد 2 رو نشون میداد
منظورش این بود که سوال دو چه گزینه ای میشه
بعد من با دستم 1 یک رو نشون دادم
استاد : خانم سویفت تو امتحانای قبلی هم بهتون تذکر دادم ، بعد امتحان میرید دفتر.
سرمو تکون دادم
بعد که استاد پشتشو کرد بهش فاک نشون دادم 🖕
که نایل خندش گرفت
استاد : آقای هوران توی برگتون جک یا چیز خنده داری نوشته شده ؟
نایل سرشو به معنی نه تکون داد
استاد : خوبه پس به نوشتن ادامه بدید
بعد امتحان رفتم دفتر و نصیحتای مسخره ی مدیرو گوش کردم.
امروز ماشین نیاورده بودم که یکم پیاده روی کنم
وسط راه دیدم یه ماشین که توش دوسه تا پسر مست احمق نشسته بودن گفتن : هی خوشگله بیا برسونیمت
چون میدونستم مست بودن جوابشوند ندادم
باز گفتن
اومدم یچیزی بهشون بگم که...
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...