د.ا.ن تیلور:
منو هری اون وسط بودیم و داشتیم میرقصیدیم
البته
رقص که نه
داشتیم ادای زین و جیجی رو درمیاوردیم و میخندیدیم بهشون
بعد لویی و لیام هم سعی کردن ادای جیجی و زینو دربیارن
لویی ، جیجی بود و
لیام ، زین بود
پاچیدیم از خنده😂
یکم از هری فاصله گرفتم
هز:چیشده؟
تی:خسته شدم یکم
هری:امم خب برو رو کاناپه ها بشین
منم میرم مشروب پیدا کنم.
سرمو تکون دادم و رفتم سمت کاناپه ها
کارا ، دوست سلنا ، اونجا نشسته بود و
سرش تو گوشیش بود
وقتی رفتم اونجا متوجه حضورم شد و یه لبخند زد
چقد..بامزه لبخند میزنه
منم بهش لبخند زدم
تی:امم کارا دیگه درسته؟چند سالته؟
کارا:آره و ۲۱ سالمه😊
تی:اوه فقد دوسال ازت بزرگ ترم
کارا اروم خندید
تی:امم بنظر میاد حوصلت سر رفته
کارا:چطور؟!
تی:چون معمولا هیچکس تو پارتیا با گوشیش ور نمیره😂
کارا:خب..اره شاید حوصلم سر رفته.
یکم با کارا صحبت کردیم
دختر بامزه ایه و ازش خوشم میاد.
تی: چن ساله با سل دوستی؟
کارا یکم چشاش گشاد شد ولی سری به حالت عادی برگشت.
حتما داشت فکر میکرد.
کارا: از ۱۶ سالگی.
تی:واااو.
کارا:اون خیلی بامزس...اون
خیلی پاک بود...
بعد یه لبخند غمگین زد. ینی چی بود؟
ینی الان نیست؟
یکم فکر کردم...
که صدای هری منو از فکر دراورد بیرون
هری:تی؟
تی:هوم؟
هری:یه لحظه بیا.
رفتم دنبالش
هری:امم..میای..برقصیم؟
تی:ما که رقصیدیم!
هری:اگه منظورت دراوردن ادای جیجی و زین بود باید بگم اون حساب نیست،باید مثل آدم برقصیم😐
آروم خندیدم و سرمو تکون دادم
بهم نزدیک شدیم و شروع کردیم به رقصیدن
فک میکردم رقص هری افتضاحه
ولی..خب..اون داره خوب میرقصه!
تی:خوب..میرقصی
هری:میدونم
تی:ازخودرازی😐
هری خندید و
چال لپ گوگولیش معلوم شد(نطتطتشنط*-*)
بی اختیار دستمو بردم سمت صورتش و زدم به چال صورتش
لبخندش پاک شد و
همینطور چال لپش
تی:هی!!😡
هری دوباره خندید تا بتونم به چال لپش دست بزنم
لبخند زدم
و.....
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...