Part 10

430 21 0
                                    


د.ا.ن تیلور:
لعنتی نه نه نه. داشت بهم خوش میگذشت. اصن کلا هری امرو رید به  خوشیام با این عشقش. اصن من چرا عاشق این تحفه شدم با اون موهای فرفریش؟ اه اه از الان حالم ازش بهم میخواره مرتیکه گوزو:| داشتم با خودم فک میکردم که یهو یه لیوان بزرگ ابجو روی سرم خالی شد. همه بچه ها داشتن بهم میخندیدن. همینا رو کم داشتم لباس قشنگم ریده شد بهش اه. الان حالتونو میگیرم😈
تی:الان چه غلطی کردید؟ من همینجوری حالم بده. میبینید هیچکی بهم محل نمیزاره دیگه ارایشم پاک بشه که هیچی. شبی گودزیلا میشم. کی میاد با یه گودزیلا؟
سل:اوه تی ما فقط شوخی کردیم ببخشید.
اومد جلو که بغلم کنه ولی من نزاشتم رفتم سمت مشروبا یه بطری ویسکی پر برداشتم.
لو:بسه تی تو امرو خیلی خوردی. دفه دیگه اصن مشروب نمیگیرما
تی:این واسه من نیس واسه شماس😈
و کل بطری رو تمام هیکلشون خالی کردم و الفرار. حقشونه با انواع و اقسام مشروب دنبالم بودن منم از دست دو نفر دوتا بطری کش رفتم جنگی شده بود. کم کم همه بچه های پارتی با اب و مشروب همو خیس کردن. لو بدبخت کم مونده بود جیغ بزنه از بس خونش داغون شده بود. حالا چجوری اونجا رو تمیز کنه. خدایی اخر پارتی عالی بود خیلی بهم خوش گذشت فقط لباسم داغون شد. امرو یه روز خیلی طولانی بود اندازه یه هفته بود

AloneWhere stories live. Discover now