د.ا.ن تیلور
رو کاناپه ها نشسته بودیم
که گوشی هری زنگ خورد
میخواست همین جا جواب بده ولی بخاطر صدای خیلی بلند موزیک نتونست ج بده و رفت بیرون
تصمیم گرفتم بیشتر با کارا آشنا شم
تی:امم اسمت کارا بود؟
کارا:آره تو چی بودی؟تایلر؟
لویی پوزخند زد
تیلور :تایلر نه تیلور
لویی:تایلر میشه اون بطری ودکارو بدی؟😂
به لویی چشم غره رفتم و بطریو دادم بهش
لیام:تایلر اون یکی بطریم بده من😂
تی:😐😒
هری اومد
اخماش رفته بود توهم
ینی کی بوده که اینجوری عصبیش کرده؟!
تی:چیزی شده؟!!
آروم گفتم که فقط خودش بشنوه
هری:امم نه خب ینی آره
باربی زنگ زد
باز با دوس پسرش دعواش شده و اون الان میخاد منو ببینه
امم خب من نزدیک ترین فرد بهشم
ادرس اینجارو اس کردم که بیاد.
با شنیدن اسم باربی یجوری شدم
امشب که حالم خوبه باید بیاد؟!
تی:اوه!
فقط تونستم همینو بگم
لیام نگاهش رو من بود و پوزخند میزد
اون بجوری پوزخند زد که انگار من دارم هریو میکنم😐
هی من فقط باهاش حرف زدم😑
بیست دقیقه بعد هری رفت سمت در
اوه پس باربی جون تشریف اوردن
داشتم نگاهشون میکردم
جوری که محکم هریو بقل میکنه..
تو فکر بودم که لیام اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و پق زد زیر خنده
تی:به چی میخندی😒
لیام:😂😂😂
تی:😐
لیام در گوشم گفت:
اینقد زایه بازی درنیار دختر!
تی:هی همین الان خفه شو من...من..فقط داشتم به آدمای اینجا نگاه میکردم
لیام:آره حتمن😂
تی:پوفف😒
هری و باربارا رفتن همونجایی که مشروبا بودن
اون حتا نیومد به دوستای صمیمی هری سلام بده
لویی:تایلررررر با توعم!
تی:ها؟چی؟نشنیدم چی گفتی
لویی:میگم بیاید بریم اتاقای اینجارو یه دید بزنیم
تی:فکر خوبیه ولی الان اصن حسش نی خودت برو
لویی:کامااان تایلر
تی:اسممو درست بگو لوییس😏
(لوییس اسم لویی نیست و تی عم داره مسخرش میکنه)
چشمم خورد به هری و باربارا که الان اون وسط بودن و داشتن میرقصیدن
هی!
وایسا ببینم
هری به من میگه که حق ندارم با پسری برقصم ولی خودش داره جلوی چشم من با یه دختر میرقصه!
اوه!یه نقشه شیطانی چطوره؟
با بد کسی در افتادی استایلز😈
بلند شدم و رفتم سمت.....
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...