د.ا.ن سلنا:
جاس پاشو گذاشت رو گاز و ماشین از زمین کنده شد. پشت ماشینو نگا کردم دیدم جو داره به ما نگاه میکنه. برگشتم یهو گوشیم زنگ خورد. شماره رو نمی شناختم. جواب دادم:الو.
چه قد صدای پشت خط اشنا بود فاک جوی عوضیه.
جو:فک نکن تا ابد در میری جوجه گی..
نزاشتم ادامه بده و قط کردم. جاس مشکوک نگام میکرد.
سل:نمیدونم شمارمو از کجا گیر اورده.
جاس: من نمیدونم اصن با تو چیکار داره.
سل:اون یه اشغال عوضیه که دیشب اومده یکیو بکنه نتونسته الان گیر داده به منه مظلوم.
جاس پوکر نگام کرد و شرو کرد خندیدن.
سل:چیش خنده دار بود؟
جاس:دلت پر بود ازشا😂
راس میگف بدبخت, من دلم بدجور ازش پر بود. ا راستی منو کجا میبره؟ کبودیا.
سل:الان منو کجا میبری؟
جاس:یه جای امن.
یه چشمک جذابم زد.
سل:بعد جای امن کجاس؟
جاس:خونه یه پسر جذاب
سل:پ میریم خونه لو
جاس:لویی کجاش جذابه؟
سل:همه جاش
دیگه حرفی نزدیم تا برسیم خونش. منم نقشه فرار کشیدم. وقتی رسیدم پیاده شدیم و جاس در خونه رو باز کرد. رفتم تو وضع خونش داغون بود. لباساش وسط هال پخش بودن.
رفتم یه گوشه مبلو تمیز کردم و نشستم. جاسم رفت توی یه اتاق و لباسشو عوض کرد و رفت اشپزخونه و پاپ کرن برداشت اومد روی یکی از لباساش کنار من نشست.
سل:کندال باید خونه تو رو تمیز کنه. وضع خونت خرابه
جاس:امکان اینکه تی بیاد تمیز کنه بیشتر از کنداله. اون دس به سیاه و سفید نمیزنه.
شرو کردم خندیدن. کدوم پسری در مورد دوس دخترش اینجوری حرف میزنه اخه؟ تلوزیون رو روشن کرد و یه فیلم گذاشت. از پاپکرن میخوردیم و فیلم میدیدم. فیلمش خیلی چرت بود ولی باز از بیکاری بهتر بود. وسطای فیلم جاستین دستشو اورد پشتم. ترسیدم بخواد دستمال گردنو در بیاره. یه تکون خوردم که دستشو گذاشت بغلم که یه چی برداره. دیدم میخواد گوشیمو برداره. فوضول.
سل:اشتب زدی داوش من اون گوشی منه.
جاس:میدونم. میخوام خاموشش کنم ویبرش رو اعصاب منه.
سل:عه مگه ویبره میره؟
برگشتم دیدم داره ویبره میره. تایمرم بود. سریع از فرصت استفاده کردم و الکی انگار یکی زنگ زده گفتم الو.
سل:اومدم خونه دوستم_نه میام خونه_فعلا داریم فیلم میبینیم_نگران نباش خاله_بای.
جاس:کی بود؟
سل:خالم. گفت شب نمونم برگردم.
جاس:باشه. میخوای برو لباساتو عوض کن تا فیلم تموم شه راحت باشی.
سل:نمیدونستم لباس زنونه هم داری؟
جاس:ندارم برو لباسای منو بپوش.
سل:من لباس تو رو بپوشم؟😂
یه خنده بلندم کردم. این پسر دیونس
جاس:هرجور راحتی.
فیلمو نگاه کردیم. بعد یه ساعت تموم شد و من سریع پیچوندم راه افتادم سمت خونم. توی راه یه اس برا اومد. ناشناس.
اس ام اس:"خونه جاس خوش گذشت؟ "
کی میتونست باشه؟!
برا حرص در اوردن جواب دادم "اره. چطور؟"
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...