د.ا.ن تیلور:
این...واقعا..هری عه؟! دستامو جلو چشاش تکون دادم.
تی:الو هری صدامو میشنوی؟ این کیه جات؟
هری:تو مطمئنی حالت خوبع؟😂
بعد دستشو گذاشت پشت کمرمو و هلم داد سمت جلو
تی:خودم پا دارم لازم نیس هلم بدی😐
بعد دستشو برداشت و باهم راه افتادیم سمت خونه. هری منو رسوند. رفتم حموم و روی تنم اب سرد ریختم تا یکم فکرام درس شن. واو نه به دیشبش نه به الانش. فازش معلوم نیس:/
بعد حموم اومد و یه فیلم گذاشتم و همبرگر سفارش دادم. همبرگرو خوردم و فیلمو دیدم. تازه ساعت ۶ عه.
برای ۷ عمین بار به سل زنگ زدم ولی برای بار ۷ عم جواب نداد. امیدوارم حالش خوب باشه. باورم نمیشه که کندال اینکارو کرد. ما از سال اول دبیرستان دوست بودیم. کتابمو برداشتم تا بخونمش. غرق خوندن بودم که گوشیم زنگ خورد.
سلناس.
تی:های.
سل:سلام
تی:خوبی؟
سل:بهترم.
تی:خونه ای؟
سل:نه اومدم بیرون با دوستام و جاس
تی:اها. نمیتونید بیاید اینجا با هم فیلم ببینیم.
سل:فک نکنم قراره با دوستام بریم بیرون.
تی:باشه. پ حالت خوب شده.
سل:عاره خیلی بهترم مرسی.
تی:خب پس بای.
سل:بای.
بعد گوشی رو قط کردم. خدا رو شکر حالش خوبه اگه من بودم تا یه ماه پاهام میلرزید:/
زنگ زدم به لویی و لیام و عاری و نایل و هری تا بیان فیلم ببینیم.
لویی و لیام زودتر اومدن و با هم برای نایل و عاری نقشه کشیدیم. یکم بعد لو و لی٬ هری و نایل و عاریانا اومدن.
باهم نشستیم و فیلمو گذاشتم و نشستیم. وستای فیلم جای ترسناکش طبق نقشه به لو چشمک زدم و اونم چراغو خاموش کرد
عار:هی چی شد؟
تی:نمد.
بعد یهو لیام بووووووو.
عاریانا یه جیغ بنفش کشید و پرید بغل نایل و لویی سری چراغارو روشن کرد و ما چهارتا پاچیدیم😂😂😂
عار:اصن...خنده....دار...نبود😒
هری:خیلی خنده دار بود😂
عاری:هی یه چی پامو قلقلک میده.
عاری:سووووووووسسسسککککک
وایتیتیتسلاساستساطتاطا
از جام مث کانگورو پریدم تو بغل هری.
داشتم از ترس میلرزیدم. عاری عم پرید بغل نایل.
پسرا میخندیدن و ما بهشون فحش میدادیم.
لو:هی تی اینجوری پریدی😂😂😂
و یهو پرید بغل لیام و از خنده پاچیدن😂
منو عاری عم خندمون گرفته بود ولی مثلا عصبانی بودیم😂
بعد اینکه فیلم که هیچی ازش نفهمیدیم تموم شد بچه ها رفتن
هری:مرسی بابت فیلم تی.
تی:خوعش. ببخشید اونجوری پریدم بغلت
هری: اشکا ندارع.
و اومد و بغلم کرد
بعد سری رفت.
الان هری منو بغل کرد؟
عاره خب دوستمه بغلم کرد
رفتم توی تخت تا بخوابم
YOU ARE READING
Alone
Fanfiction زندگی چیز عجیب و پیچیده ایه ممکنه تو زندگی هدفای کوچیک و بزرگی داشته باشی ممکنه آرزوهای کوچیک و بزرگی داشته باشی همینطور ممکنه به هیچکدوم ازین هدفا و آرزوها نرسی و کلی سختی بکشی ولی باید باهاش کنار بیای ، ممکنه این سرنوشتت باشه یه فن فیک مخ...