12

1.2K 255 31
                                    

"هی بچه ها، نامجون خیلی زود قراره برای شام بیاد!"جین همون طور که به آرومی از پله ها پایین میومد فریاد زد.
"خب؟ قبل این که برسه، میشه بری برام یکم گوجه و بامیه بخری؟ برای این غذایی که واسه شام دارم میپزم تموم کردم."جیمین همون طور که خودش و جونگکوک کارای شام رو انجام میدادن فریاد زد.

جین سرش رو تکون داد. کلید و کیف پولش رو برداشت."برمیگردم."
"هی، حالت چطوره؟ دارو میخوای؟"جیمین پرسید، و سرش رو بیرون اورد تا جین رو ببینه.

جین سرش رو تکون داد."نه الان حالم خوبه. فکر کنم همون استرس حالم رو بد کرده بود."
جیمین سرش رو تکون داد و سرجاش برگشت تا بقیه ی سبزیجات رو برای خوراک آماده کنه.

فوری از اونجا بیرون رفت، شماره ی یکی از دوستاش رو گرفت و وقتی دوستش جواب داد لبش رو گاز گرفت."هی مینهیوک؟میتونی اون تست قدیمی رو توی کمدت برای من پیدا کنی؟"

*****

حونگکوک قبل این که گوشیش رو در بیاره و شماره ی تهیونگ رو بگیره نفس عمیقی کشید. چند بار زنگ خورد قبل این که به وویس‌میل وصل بشه. از سر ناامید غرید. امروز سومین بار بود که به تهیونگ زنگ میزد و هر بار که زنگ میزد یا قطع میشد یا از قصد به وویس‌میل وصل میشد.

اون میخواست همه چی رو با میتش درست کنه، چند باری رفته بود تا فقط با تهیونگ صحبت کنه. اما هر بار که میرفت، هر بار که بیشتر با ته حرف میزد، بیشتر احساس میکرد که حس واقعیش خودش رو نشون میده. انگار هرچی با تهیونگ بیشتر خو میگرفت، روی میتش کراش میزد.  نمیدونست به خاطر اونه یا ارتباط بین میت، اما هرچی که بود حس عمیق عشق به پسر بزرگتر رو براش به ارمغان اورده بود.

روی تختش دراز کشید، همونطور که به سقف زل زده بود به تهیونگ فکر کرد. چشماش، لباش، لبخندش، خندش. طرز حرف زدن و صدای عمیقش.
هرچی بیشتر به میتش فکر میکرد ضربان قلبش افزایش پیدا میکرد.

اون به تهیونگ نیاز داشت.
به میتش نیاز داشت.
"جونگکوک؟!چیکار میکنی؟!من برای بقیه ی شام به کمک نیاز دارم!"جیمین صداش زد.

جونگکوک به آرومی غرید، از تخت پایین اومد و به سمت طبقه ی پایین راه افتاد. آخرین نگاهش رو به تلفن انداخت و تصمیم گرفت به شارژ وصلش کنه.
تهیونگ وقتی اون طبقه ی پایین بود زنگ میزنه، میتونه صبر کنه. اون جونگکوک رو منتظر گذاشت، خب مشکلش چی بود؟

*****

"شت."جین با دیدن جواب تست توی دستش گفت.
اول از همه رفت خونه ی رفیقش، از اونجایی که دوستش قبلا فکر میکرد حاملس اما نبود یه تست توی کمدش داشت. جین دوتا دیگه هم خریده بود و هر سه تا رو استفاده کرد و همشون یه نتیجه داشتن.
دوباره فحش داد و سرش رو به عقب پرت کرد."چرا آخه؟ خیلی زوده!"

Alpha & Omega || Persian TranslationWhere stories live. Discover now