15

1K 239 14
                                    

وقتی یونگی گفت که توی خرید به کیهیون کمک میکنه اصلا تو ذهنش همچین خریدی نبود.
"من واقعا اینجام تا بهت بگم چطور وسایل زنونه ای بگیری؟"

کیهیون برگشت تا نگاهش کنه، خجالت سرتا پاش رو فرا گرفت و هاله ای قرمز رنگ روی صورتش شکل گرفت."یونگی!"
"خب؟ واقعا بهم گفتی که بیام تا باهات پد بهداشتی بخرم؟"

کیهیون آه کشید."من تخمک گذاری دارم، اما چون زن نیستم پریود نمیشم. از اون جایی که تخمک گذاری دارم، یکمم ممکنه خون..."
یونگی یک دستش رو بالا اورد."ادامه نده."

کیهیون نیشخندی زد و نگاهش رو به باقی وسایل داد."میدونی، ممکنه یه روزی لازم باشه این کارا رو برای جیمین انجام بدی. همممم قبلا این مارک رو داشتم اما اسمش رو...خیلی خب اگه می خوای این قیافه ی فیک رو به خودت بگیری و پررو بازی در بیاری بهتره کیانا رو برداری ببری براش پوشک بخری. و برای نامجون و هوسوک هم کارت فارغ التحصیلی پیدا کن."

یونگی خرخری کرد، نگاهش رو به بچه ی دو ماهه داد و بهش لبخند زد."وقتی خوابه خیلی ناز میشه."
کیهیون لبخند زد."اون مثل پدرشه...خیلی خب، برو. من یکم دیگه اینجا می مونم..."
یونگی غرید، کالسکه رو هل داد و با صدای بچگونه ای گفت." بیا از پیش مامانی بریم و بذاریم وسایل زنونش رو برداره."

دختر کوچولو تو خواب کمی غرغر کرد، پستونکش رو مکید و همون طور به خوابش ادامه داد. یونگی خندید و کالسکه رو به سمت قسمت کودکان هول داد، جایی که می خواست براش پوشک بخره و شاید یه چند تا لباس هم انتخاب می کرد. اون با دایی یونگیش بود؛جایی که قرار بود حسابی لوس بشه.

یونگی از قسمت کودکان بیرون اومد و به سمت قسمت بازی ها رفت. همونطور که اطراف رو بررسی میکرد به سمت کالسکه خم شد تا برادر زادش رو چک کنه و متوجه شد اون کاملا بیداره. چشمای قهوه ایش بهش زل زده بودن و نتونست جلوی لبخندش رو بگیره."سلام دختر کوچولو. خوب خوابیدی؟"

بچه همون طور که به پستونکش مک می زد به یونگی زل زده بود. فقط بینیش رو بوسید و به بررسی بازی ها ادامه داد. بالاخره یکی از اون بازی های ویدیویی رو برداشت که بنظر میومد خودش و جیمین قرار بود ازش لذت ببرن.

در همون حین که یونگی با برادر زادش مشغول بود. یه زن، یکی از کارمندای فروشگاه بهشون اخم کرده بود. بالاخره وقتی متوجه صورت اون زن که از تنفر پر شده بود شد پرسید."خب خانم، میشه خودت رو جمع کنی؟ چرا اینطور بهم نگاه میکنی؟"

"مردایی مثل تو حال بهم زنن. اونایی که میتونن از میتشون باردار بشن. واقعا یه رسوایی هستین." در حین مرافعه در حالی که بینیش رو چین داده بود به سمت کالسکه ی بچه خم شد."خیلی برای اون بچه متاسفم که قراره با اطلاع از نفرت انگیز بودن پدرش بزرگ بشه..."

"هی!!"صدایی پشت سرش فریاد زد و زن فوری چرخید.
کیهیون اونجا ایستاده بود، به بسته ی پد ها چنگ انداخته بود پلاستیکش پاره و اونا رو بین انگشتاش می فشرد.

زن ابروش رو بالا فرستاد."میتونم کمکتون کنم؟"
بهش نزدیک شد، انگار یهویی خیلی بلند شده بود که برای دیدن صورت اون زن به سمتش خم شد."چطور جرات میکنی! با یه مشتری اینطور صحبت میکنی؟ مخصوصا که اصلا نمیدونی گی هست یا نه!! یا اصلا اون بچه ی خوشگل رو بدنیا اورده! و برای اطلاعت، اون دختر بچه برای منه!"غرید و مطمئن شد چشمای زرد رنگ خشمگینش به چشم بیان.
زن خندید و زیرچشمی نگاهی انداخت."میتونم بگم اون مثل خودت کوچیکه. یه امگای رقت انگیز." چشماش وقتی به کیهیون زل زده بود قرمز شدن.

و اون لحظه بود که کیهیون حمله کرد.

*****

"خب حداقل از یه فروشگاه بزرگتر ننداختنمون بیرون."
کیهیون همونطور که کالسه بچش رو به داخل خونه هول میداد اخمی به یونگی کرد."هرچی، فقط چیزی به هیونوو نگو."
یونگی مسخره کرد."چطور قرار نیست بفهمه که شوهرش سر بچش یه آلفای زن رو تیکه تیکه کرده؟ به هرحال اونم باز میخواد بره اون زن رو پاره کنه."

کیهیون نیشخندی زد."خب، حداقل قبل اینکه جدامون کنن یه چندتا زخم برداشتم."
لب کیهیون ترکیده بود و به نظر میرسید این تنها صدمه ای بود که بخاطر اون آلفای زن روی بدنش شکل گرفته. در حالی که اون زن، صورتش زخمی شده بود، لبش ترکیده، چشمش سیاه شده و لباساش جر خورده بود. انگار که درگیر یه دعوای زنونه بوده. و قبل اینکه کیهیون بازم بتونه بلایی سرش بیاره اونا رو از هم جدا کرده و از فروشگاه بیرون انداخته بودن.

وقتی کیهیون پاش رو داخل خونه گذاشت، هیونوو با دستای تو هم قفل شده و چشمای برنده اونجا ایستاده بود. کیهیون آب دهنش رو قورت داد اما برای عادی جلوه دادن اوضاع لبخندی زد."سلام عزیزم."

یونگی کالسکه رو همونجا پای در گذاشت و عقب کشید، به هرحال باید یه زنگی به جیمین میزد و راجع به آخرین امتحانش می پرسید.
هیونوو با دیدن لب کیهیون غرید و به آرومی چونش رو بین دستاش گرفت تا دقیق تر بررسیش کنه.

وقتی خون خشک شده به چشمش خورد بلند تر از قبل غرید."کی بهت دست زده؟"
کیهیون نیشخند زد."بیب.."
هیونوو همونطور که چشماش به رنگ قرمز در اومده بود لب بالاش رو گاز گرفت، کیهیون آهی کشید و دست هیونوو رو از چونش جدا کرد."ببین این فقط یه..."

"بهم بگو کی بهت دست زده!"هیونوو با صدای آلفاییش چیزی که کیهیون ازش متنفر بود گفت.
کیهیون سرش رو خم کرد، وقتی که صدا به غریزه ی حیوونیش رسید گردنش مطیعانه خم شد. کیانا همونطور که به دعوای مادر و پدرش نگاه میکرد جیغ زد.

کیهیون آب دهنش رو قورت داد."درستش کردم. یکی به کیانا توهین کرد و من حسابش رو رسیدم. من شروعش کردم و خودمم تمومش کردم. و آره، ما دیگه اجازه ی ورود به فروشگاه جوی رو نداریم."

ابروهای هیونوو به بالا پریدن."تو رو از فروشگاه انداختن بیرون؟"
کیهیون خرخر کرد."درسته؟ هیچ کس نمیتونه به بچم و برادرم توهین کنه و بعدم ول کنه بره."

هیونوو آهی کشید، سرش رو تکون داد اما به همسر سکسیش نگاه کرد و لبخندی زد."تو حرف نداری!"
کیهیون لبخند زد و قبل این که کالسکه رو برداره تا اون رو به اتاقشون ببره و کیانا رو از داخلش خارج کنه هیونوو رو بوسید. آلفا سرش رو تکون داد و به دنبال امگاش رفت. متعجب بود که چطور یه امگای کوچیک و حساس مثل اون میتونه از یه فروشگاه بیرون انداخته بشه."

________________________

شرمنده بخاطر وقفه ای که اتفاق افتاد
آپ فیک از این به بعد به حالت قبل برمیگرده^-^
وویت و کامنت یادتون نره♡~

Alpha & Omega || Persian TranslationOnde histórias criam vida. Descubra agora