〚 Episode 17 〛
_______
با حس فرومون آشنایی چشماش به سرعت باز شد و چشم در چشم سهونی شد که خیره نگاهش میکردچند روزی میشد که این فرومون ها دورش رو نگرفته بودن و این پسر اینطوری کنارش نبود که با نگاهش فریاد بزنه که چقدر دوسش داره
لوهان : اینجا ... چیکار میکنی؟سهون : دلم برات تنگ شده بود
لوهان : فکر میکردم لندن باشی
سر تکون داد : فسخ کردم و سپردم به جویی و اومدم ؛ بیشتر از این نمیتونستم ازت دور باشم
لباش رو تر کرد : باید میومدم تو از همه چی مهم تری ... حتی رفتنمم اشتباه بود
لوهان : دقیقه نود بود و مهم
سهون : ولی نه از تو مهم تر
پلک زد و چشمای خسته ش رو به رخ سهون کشید
سهون : خیلی اذیت و ناراحتت کردم نه؟
سر به تایید تکون داد
سهون : هنوز نمیتونی ببخشیم نه؟
دوباره سرش رو برای تایید حرف دوست پسرش تکون داد
سهون : بهم فرصت برای جبرانش میدی
لوهان : اره
سهون : میدونی که تو رو هیچوقت با هیچی عوض نمیکنم؟ هیچوقت تنهات نمیذارم
لوهان : ولی گفتی تنهام میذاری
خودشو جلو کشید و انگشتاش موهای نرم لوهان رو لمس کرد
سهون : اشتباه کردم ... من بدون تو نمیتونم نفس بکشم! این چند روز دووم اوردم چون میدونستم بهم فرصت میدی ولی اگر یه روز بذاری و بری و بدونم که شاید هیچوقت نمیتونم برت گردونم فکر نکنم بتونم طاقت بیارم
سرش رو پایین داد و به قفسه ی سینه ی الفا خیره شد
لوهان : حرفات دلمو شکوند
لباش رو تر کرد : میدونم ... میدونم عوضی بازی در اوردم
لوهان : خیلی
سرش رو جلو برد و لباش رو مماس کرد با پوست پیشونیه لوهان
سهون : بذار جبرانش کنم
لوهان : باشه
دستاش رو حرکت داد و زیر بدن لوهان برد ؛ توی بغل گرفتش و با نفس عمیقی بوش رو به ریه کشید
فرومون شیرین امگا بیشتر شد و باعث شد حس کنه بلاخره بعد از چند روز داره هوایی که برای زنده موندن بهش احتیاج داره رو نفس میکشه
دستاش رو دور تن آلفا پیچید و صورتش رو توی قفسه ی سینه ش مخفی کرددل گیر بود ، ناراحت بود و عصبی اما کسی جز سهون که دلیل همه ی اینا بود نمیتونست حالش رو بهتر کنه
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...