Haumea 39

3.3K 794 263
                                    

〚 Episode 39 〛

_____
کنار کیونگ نشست و به آدم هایی که کم کم به تعدادشون اضافه میشد نگاه کرد

جونگین : به چی فکر میکنی؟

نگاهش سمت پسر قد بلند برگشت

کیونگ : هیچی ... مهم نیستن

شونه ش رو بالا داد و چشماش رو برای پیدا کردن کریس و سوهو توی سالن چرخوند

کیونگ : با بکهیون تماس گرفتی؟

سر تکون داد : آره ... گفت یکی دو ساعت دیگه میان

هومی کرد : خوبه

کارگر ها و مسئولین به تندی مشغول کارهاشون بودن و کیونگ نظارگر تک تکشون

کیونگ : تا یک ساعت دیگه کار آماده سازی هم تموم میشه ، تا قبل اومدن مهمون ها میان پس

جونگین سمت دوست پسرش چرخید : خیلی خوب تونستی با کریس برنامه رو بچینی ، فکر میکردم اذیتت کنه

سر تکون داد : اتفاقا فهمیدم کریس بهتر از بقیه برنامه ریزی میکنه و حواسش به همه چی هست

جونگین : بهتر از من یعنی؟

کیونگ بی معطلی پاسخ داد : آره

نفس عمیقی کشید : یعنی یه بار هم نشد تو بگی نه عزیزم تو بهتری

کیونگ : خب نیستی عزیزم ... اون بهتره ؛ دروغ بگم؟

از جا بلند شد : من برم به کارام برسم توام انقدر خودتو با کسی مقایسه نکن

و با قدمای بلند جونگین نشسته روی کاناپه رو تنها گذاشت و سمت مردی که مسئول غذاهای سفارش گرفته شده از آشپزخونه شون بود رفت

جونگین با بهت هردو دستش رو کمی بالا برد : یعنی واقعا من هیچ شانسی ندارم تو زندگیم! بدترینش دوست پسرمه

صدای کنار گوشش باعث شد سر برگردونه

کریس : تنها نیستی

کنار جونگین نشست و پا روی پا انداخت

کریس : و اینکه بهتره قبول کنی بهتر از تو هم هست

نگاهش کرد : کریس ، اگرمیخوای چرت و پرت بگی گمشو برو

خندید و سر تکون داد : اوکی باشه ... چیزی راجبش نمیگم

سرش رو به سمت عقب برد و چشم بست

کریس : زودتر این مهمونی تموم بشه برم بخوابم

نگاهش سمت آلفا برگشت : مگه دیشب نخوابیدی؟

هومی کرد و ابروهاشو بالا داد : نه

جونگین : چرا؟ سوهو توی تخت ازت کار کشید

نیشخند زد : کاش کار میکشید ، اون خیلی بهتر بود ؛ با تمام وجود همراهیش میکردم

اخمی کرد : پس چی؟

HaumeaWhere stories live. Discover now