Haumea 54

2.4K 667 63
                                    

〚  Episode 54 〛

با صدای در هردو به آرومی عقب کشیدن و نگاهشون سمت در برگشت

لوهان با لبخند و قدمای آروم داخل اتاق شد اما در رو پشت سرش باز گذاشت

چانیول : چیشده؟

سر تکون داد : اومدم سون وو رو ببرم

نگاه چانیول سمت بچه ای که توی بغل جونگین بود برگشت

چانیول : خوابه هنوز

سر تکون داد : باید بیدارش کنم که یکم خسته بشه دوباره شب بخوابه ولی دیونمون میکنه

چانیول : اوکی

با فشار آرومی به پهلوی بک ، برگشت سمت برادرش

دستاش رو به آرومی بلند کرد که چشمای جونگین باز شد

زمزمه کرد : لوهان میخواد ببرتش

هومی کرد و با عقب کشیدن دستاش اجازه داد چانیول برادرزاده شون رو بغل بگیره و با حرکت روی زانوهاش روی تخت سمت امگا بره

لوهان : مرسی

لبخندی بهش زد و با گذاشتن بوسه ای روی موهای کم پشت سون وو ، برادر زاده ش رو توی بغل برادرش گذاشت

با چرخیدن لوهان و رفتنش سمت در ، خودش هم سمت همسرش برگشت

چانیول : بچه ها کجان؟

پلکی زد : گفتم که ... پیش کریس

آهانی گفت و با گرفتن شونه های بکهیون ، از روی تخت بلند شد

بکهیون : نمیخوای بخوابی دیگه؟

نیم نگاهی به امگا انداخت : هرچی خواب بود از سرم پروندی ، بعد میپرسی دیگه نمیخوای بخوابی؟ معلومه که نمیخوابم ، حتی بخوامم دیگه نمیتونم بخوابم

خنده ی آروم بکهیون باعث شد با لبخند سر تکون بده

چانیول : آره بخند ، نخندی چیکار کنی؟ وقتی من و به این حال و روز میندازی

تخت رو دور زد و با رفتن سمت جونگین پتو رو ، روی تنش صاف کرد

وقتی از خواب بودنش مطمئن شد همراه همسرش از اتاق بیرون زد

_______

وقتی حتی صدای آروم سون وو رو از پشت در شنید لبخندی زد و خیره به در موند

لوهان در حالی که سعی در آروم کردن پسرش داشت وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست

لوهان : انقدر نق نق نکن بچه ... وقتی شب نمیخوابی باید به زور بیدارت کنم دیگه

بلند شد و سرجاش نشست

دستش رو سمت سون وو دراز کرد تا در آغوشش بگیره

سهون : چیشده بابایی؟ باز داری نق میزنی که

لوهان پسرش رو ، توی بغل همسرش گذاشت و به آرومی روی تخت نشست

HaumeaWhere stories live. Discover now