〚 Episode 37 〛
سرش رو کج و به نیم رخ خواهرزاده ش نگاه کرد : امیدوارم
دست بکهیون روی موهای بلند دخترک کشیده شد
لبخند تلخی زد : اگر دیانای ما هم بود همینقدر خوشگل بود
نفس عمیقی کشید و نگاهش رو به امگا داد : آره ... مطمئنم
بکهیون : موهاش همینقدر خوشگل بود و من میتونستم هر روز صبح براش شونه کنم و هرجور که دوست داشت براش میبستم
دستشو از روی کمر هه را برداشت و با کمی جابجا شدن امگا رو توی بغلش گرفت
چانیول : مطمئنم که بابای فوق العاده ای میشدی و میشی! دخترمون جاش خوبه، میدونم که نگاهمون میکنه و وقتی اینطوری براش دلتنگ میشی و میگی که میخواستی براش چیکار کنی مطمئنم که بهمون لبخند میزنه
دست امگا روی پهلوهاش نشست و پلکاش روی هم افتاد
بکهیون : میدونم ... فکر میکنم که بخشیده باشه ما رو
لبخند زد و با کج کردن سرش روی موهای بکهیون رو بوسید
چانیول : فکر کنم آره
با صدای سرفه ی آرومی هردو به آرومی سمت ورودیه آشپزخونه برگشتن
یورا لبخندی زد : اومدم هه را رو بگیرم
سمتشون رفت : بریم خونه
بکهیون کمی عقب رفت : بذار بمونه ، بیدار بشه ببینه پیش چانیول نیست ممکنه باز گریه کنه
یورا نگاهی به دخترش انداخت : اذیت میکنه
چانیول : نه ... بچه چه اذیتی میخواد بکنه؟
دست روی موهای بلندش کشید : مشکلی نداره
یورا نگاهی به بکهیون انداخت و وقتی لبخند و تاییدش رو دید به ناچار سر تکون داد
یورا : باشه
بکهیون : فردا ظهر خودم میارمش پیشت
یورا به تایید سر تکون داد و با تشکری از آشپزخونه بیرون رفت
بکهیون در حالی که ظرف غذا رو برمیداشت خودش رو بالا کشید و روی میز نشست
هنوز گشنه ش بود و مطمئن بود که چانیول هم گشنه س
_________
جونگین نگاهی به پوزخند برادر کوچیکترش انداخت
جونگین: چیه؟ کیف میکنی از این که داداشت مراقبته؟
ابروهاشو بالا داد : کسی که قرار بود با هیونگ ازدواج کنه منم پس مشخصه که الان دارم کیف میکنم چون منو بیشتر دوست داره
نگاه عصبیش رو ، روی لوهان چرخوند : یکاری نکن بیام همین پاهامو بکنم تو ماتحتت که سهون هیچی حتی هیونگت هم نخواد باهات ازدواج کنه
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...