〚 Episode 8 〛
سریع از جاش بلند شد و سمت در رفت ؛ هردو فراموش کرده بودن که قرار بود امشب دوستاشون به اینجا بیان
تیشرتش که روی زمین افتاده بود رو چنگ زد ؛ تند زیپ ودکمه شلوارش رو بست
سمت بکهیون برگشت
چانیول : تو بمون همینجا بهتر شدی بیا
و از اتاق بیرون رفت و در رو پشت سرش بست
نفس عمیقی کشید و سرجاش نشست
موهاش رو بالا داد و نگاهی به خودش کرد ؛ لخت روی تخت پارک چانیولی نشسته بود که به تازگی هردوشون از این تخت استفاده میکردن
چشم بست و سعی کرد آروم باشه
هیجانش هنوز فروکش نکرده و بدنش درد میکرد
پلک روی هم گذاشت و به آرومی چندتا فُش زیر لب زمزمه کرد و با تموم وجودش تقدیم برادرش و مابقیه کسایی که تصمیم گرفته بودن توی همچین لحظه ای بهشون ضدحال بزنن کرد
آروم از روی تخت پایین اومد و سمت سرویس کوچیک توی اتاق رفت
شلوارش که کنار میز افتاده بود رو برداشت
باکسترش رو پا کرد و بعدش نوبت شلوارش بود
_________________
نگاهی به تیشرت توی دستش و نگاهی به بدنش کرد
حرارت بدنش اونقدر بالا بود که پوشیدن همون تیشرت حس خفگی بهش میداد، بیخیال تیشرتشُ پرت کرد توی اتاق دیگه و سمت سالن رفت
در رو باز کرد و به 6 نفری که جلوی در ایستاده بودن نگاه کرد
کای : کجا موندی؟
نگاهی به بالا تنه ی لختش کرد و با رد شدن از کنار برادر بزرگترش همه پشت سرش داخل رفتن
اخرین نفر سهون بود که توی خونه رفت
سهون : ببخشید دیر اومدیم کار داشتیم
لبخند عصبی زد : ای کاش تا اخر عمرتون کار داشتین
نگاه مشکوک سهون سمتش برگشت
سهون : چرا؟
هیستیریک خندید : چون ازتون بدم میاد
نیشخند زد و با ریز کردن چشمش توی صورت چانیول خم شد
سهون : چیکار میکردین؟
سرش رو کج کرد و توی هال رو نگاه کرد ؛ خبری از برادرش نبود و همین باعث شد نیشخندش عمق بگیره
سمت چانیول برگشت : داشتین یکاری میکردین نه؟
دستاشو توی جیبش برد و سمت سهون خم شد : اره ولی الان باعث شده از اون کار به این برسم که چجوری بکشمتون
خندید و دندونای ردیفش نمایان شد
سهون : واووو واقعا پیشرفت کردینا ... سکس؟
صورتشو جلوتر برد و بو کشید : بوی الکلم که نمیدی!
چانیول ابروهاشو بالا داد : مشکلی داری؟
خندید : چه مشکلی ... زندگیه خودتونه عزیزم ... سکس کنید بره کی به کیه
صاف ایستاد : فقط مراقب باشید با وجود این یکی یهو اون یکیم بوجود نیاد
سریع سمت سالن رفت تا مشتی که چانیول بالا برده بود توی صورتش نخوره
اما فش هاشو شنید و دستش رو بالا برد ؛ انگشت وسطش تنها جوابی بود که به چانیول داد
سر تکون داد و توی اشپزخونه رفت
چانیول : چی کوفت میکنید؟
کای نگاهی سمتش کرد : برادر ندیدی این همه خرید کردیم؟ هیچی نمیخواد بیاری همه چی گرفتم
شونه ش رو بالا داد : بهتر
کابینت رو دور زد و سمت راهروی اتاقا رفت
چانیول : لباسامو عوض کنم میام
لوهان : بکهیون کجاست؟
با چشم به اتاق اشاره کرد : داره لباس عوض میکنه
کریس : پس به موقع اومدیم ... تازه اومدین
سهون به کاناپه تکیه داد : خیلی به موقع اومدیم
نیشخندی زد : خیلی به موقع
لحنش اونقدر مشکوک بود که باعث شد بقیه نگاهش کنن
سوهو : دقیقا سر چی به موقع اومدیم؟
سهون ابروهاشو بالا داد : سر بچه ی دوم
همزمان با تموم شدن حرفش صدای " اووو " گفتن همه بالا رفت
کای : ناموسا جدی؟
سمت چانیول برگشت : داشتین سکس میکردین؟
دست توی جیب شلوارش برد و پوکر نگاهشون کرد
چانیول : با اجازتون
کای نیشخند زد و کریس چشمکی زد
کریس : نگفتی شیطون
چانیول : دفعه بعدی قبلش زنگ میزنم ازتون اجازه میگیرم
کریس : منتظرم
لوهان پا روی پا انداخت و با گذاشتن دستاش روی رون پای سهون بهش تکیه داد
لوهان : دیگه به من که باید زنگ بزنی
چانیول گوشه لباشو جمع کرد و با گذاشتن پلکاش روی هم تایید کرد
برگشت و سمت اتاق رفت ؛ صداش رو بالاتر برد : با تو که تصویری میگیرم ... از اول تا اخرش
با صدای خنده ی بقیه لوهان صورتشو جمع کرد : گمشو
سهون : این موقع سکس خودمون چراغ خاموش ترجیح میده بعد برا تو رو تصویری نگاه میکنه
ضربه ی محکم لوهان توی سینه ش همزمان شد با صدای خنده ی بلند بقیه
چانیول با خنده و تاسف سر تکون داد و توی اتاق رفت
بکهیون وسط اتاق ایستاده بود ولبخند روی لبش نشون میداد تموم حرفا رو شنیده
صدای در باعث شد نگاهش کنه
با خنده و تاسف سر تکون داد : داداشتو میبینی؟
بکهیون شونه ش رو بالا داد : دوست صمیمیه توئه دیگه ... بس که با خودت گشته اینطوری شده
سمت امگا رفت : که اینطور
دست روی پهلوهاش گذاشت و جلو کشیده ش
چانیول : شبیه منه؟ من اینطوریم؟
دست بکهیون روی بازوهاش نشست : همینقدر پرویی دیگه
چشم ریز کرد و توی صورت پسر کوچیکتر خم شد
چانیول : کی به کی میگه اخه
خندیدنش باعث شد لبخندش عمیق بگیره
بیشتر خم شد و لب های خندون بکهیون رو بوسید
چانیول : خوبی الان؟
سر تکون داد : خوبم
پلک ارومی زد : اینا برن ادامه ش میدیم
ابروهای بکهیون بالا رفت : واقعا؟
هومی کرد : فکر کردی ازت میگذرم کوچولو؟
گونه ش رو بوسید : عمرا! اگر میشد همین الان ادامه میدادم ولی دلم میخواد راحت باشیم
لب هاشو به لاله ی گوش امگا چسبوند : میخوام صداتو بشنوم ... اینجا باشن جلوی خودتو میگیری
لبخندی روی لب های بکهیون نشست و با عقب رفتن الفا تیشرتش رو صاف کرد
نگاهی به پسر قد بلند کرد که با باز کردن دکمه و زیپش شلوارش رو در اورد
نگاهش روی باکسر ابی رنگ چانیول چرخید
مشخص بود سایز خوبی داره ولی سایز مورد علاقه ش کوچیکتر از سایز الفای مقابلش بود ولی هنوزم میخواست تجربه ش کنه
چانیول ، الفایی که مقابلش بود حسابی میتونست تشنه ش کنه
نگاهشو گرفت و جلوی اینه رفت
بکهیون : فرومونم زیاد نیست؟
چانیول در حالی که تیشرت زرد رنگ رو میپوشید سمتش برگشت
با دو قدم خودش رو بهش رسوند و پشت سرش ایستاد
چانیول : نه عزیزم اوکی ِ
در حالی که دستش روی شکم بکهیون میشست خم شد و بوسه ای روی موهاش گذاشت
چانیول : صبر کن منم لباسمو بپوشم با هم بریم
سر تکون داد و چانیول با عقب کشیدن سمت کشوی شلواراش رفت
____________
پشت سر بکهیون قدم برداشت و توی سالن رفت
کای : اقا من همین اول از حضور پر گرم و حرارت عذرخواهی میکنم بد موقع اومدیم
بکهیون نیم نگاهی بهش کرد : کی به موقع اومدین اخه؟ همیشه خدا وقت نشناسید
و با اشاره ی سهون کنارش روی کاناپه نشست
کریس : خیلی ممنون اینجوری دوسمون داری
بکهیون به تایید سر تکون داد : اونقدر دوستون دارم که میخوام با دریل توی اون فیستون نقش بزنم
دست سهون روی موهاش نشست و مشغول نوازشش شد
از شروع این ماجرا سهون مهربون تر شده بود و امکان نداشت وقتی هست نخواد که بکهیون کنارش بشینه
همیشه حواسش بود و سعی میکرد هر چی بکهیون میخواد رو براش تهیه کنه
لوهان نگاهی به برادر بزرگترش کرد و بعد سمت دوست پسر کای برگشت
لوهان : حرف نمیزنی عزیزم ... سکوت پیشه کردی
کیونگ نگاهی بهش کرد : چون میگن هرچی بیشتر با احمقا حرف بزنی آی کیوت میاد پایین
همه چند لحظه نگاهش کردن و وقتی متوجه ی منظورش شدن شروع به داد و بیداد کردن
کریس : یعنی تو ادم نمیشی ... شد یبار نرینی به هیکل ما؟
کیونگ نگاهی بهش کرد : هیکلاتون قهوه ای هست من حتی یک هزارمم نمیتونم بیشترش کنم
سوهو : مرتیکه عوضی
کای با اخم نگاهش کرد : تو دوست پسرتم با اینا یکی میکنی؟
سمتش برگشت و نگاهش کرد ؛ لبخندی زد که باعث شد کای هم لبخندی بزنه و سمت بقیه برگرده
لباش کم کم حرکت کرد تا نیشخند بزنه
کیونگ : تو از همشون بدتری عزیزم ... سر دسته این احمقا خودتی
خشک شدن کای باعث شد بقیه قهقه بزنن و هرکدوم بخاطر حرف کیونگسو دست بزنن
سهون : فوق العاده رید بهت
کای با لبای اویزون و اخم نگاهش کرد : همه دوست پسر دارن ماهم دوست پسر داریم
شونه ش رو بالا داد : بده حقایق رو میگم؟ دوست پسرای دیگران بهشون دروغ میگن ولی من بهت حقیقتو میگم
کریس خندید : نمیگی ... میکوبی
سوهو : فرقی نداره بلاخره حقیقته
کای : حرومزاده ها
لوهان : ماهم دوست داریم داداش
کای : به کیرم
کریس لبش رو به دندون گرفت : ععع بی ادب ... بچه نشسته ها مثلا
و به بکهیون اشاره کرد و باعث شد دوباره لبخند روی لبای کای بشینه
کای : اخ اخ عمو قربونش ... میخوام خودم فُش یادش بد
حرفش تموم نشده بود که ضربه ی محکم کیونگسو درست روی گردنش نشست و صدای محکمش باعث شد دوباره بقیه به خنده بیفتن
کیونگسو : تو به اون فُش یاد بده ببین من نشیمنگاه تو رو مورد عنایت قرار میدم یا نه
چانیول : بحث داره ترسناک میشه
سهون سر تکون داد : اره دیگه چخبر؟
کریس : بهتون گفتم من وقتی 16 سالم بود قبلش 15 سالم بود؟
چانیول : ععع جدی؟ من شب قبل تولد 16 سالگیم 15 سال و 364 روزم بود تعجب کردم چقدر
سهون خودشون جلو کشید : یه چیز جالب تر منم تا قبل از اینکه بدنیا بیام هنوز این دنیا رو ندیده بودم
لوهان با تاسف سر تکون داد و سر روی شونه های بکهیون گذاشت
لوهان : باز اینا شروع کردن
بکهیون نفس عمیقی کشید : امیدوارم آی کیو بچه م به اینا نره
لوهان : منم!
_____________________
درست زمانی که در جعبه ی پیتزا باز شد و بوش پخش شد معده ش انگار تکونی خورد
دستش روی دهنش نشست و با دو بلند شد سمت دستشویی رفت
نگاه متعجب همه سمتش برگشت و چانیول اولین نفری بود که بلند شد و دنبالش رفت
و بعدش لوهان بود که خودش رو رسوند
بکهیون نشسته بود روی زمین و هرچی توی معده ش بود تخلیه میکرد
چانیول اما کنارش نشسته بود و با دست موهایی که روی پشونیش میریخت رو بالا نگه داشته بود و دست روی کمرش میکشید
لوهان : تا الان از پیتزا بدش میومد؟
چانیول سمتش برگشت و سر تکون داد : نه
لوهان پلکی زد و نگاهی به امگا کرد که هرچی توی معده ش بود تخلیه کرده و دیگه عق نمیزد
لوهان : من براش یه نوشیدنی اماده میکنم
با " باشه " گفتن چانیول برگشت و سمت اشپزخونه رفت
اینبار سهون و کای بودن که جلوی در دستشویی پیداشون شد
سهون نگران نگاه برادرش کرد : خوبه؟
چانیول : اره
بازوی بکهیون رو گرفت و کمکش کرد تا وایسته
جلوی روشویی ایستادن و چانیول مشتش رو پر اب کرد و روی صورت امگا ریخت
همه جای صورتش رو شست و با دست به ارومی بادش زد تا خنکیه اب به پوستش نفوذ کنه و حالش رو بهتر کنه
چانیول : خوبی عزیزم؟
سر تکون داد و کامل به چانیول تکیه کرد
چانیول اما کمی عقب کشید و با خم شدن دست زیر پاهای پسر کوچیکتر برد و بلنده ش کرد
با کنار رفتن کای و سهون سمت سالن رفت
نگاهی به کای و سهون کرد : اون مبل بزرگه رو بکشید جلو تراس
هردو سر تکون داد و جلوتر ازش رفتن
سرش رو برگردوند و به بکهیون که سرش روی شونه ش بود نگاه کرد
با قرار گرفتن کاناپه جلوی تراس اروم بکهیون رو خوابوند و بالشت رو زیر سرش گذاشت
کنارش روی کاناپه نشست
چانیول : خوبی عزیزم؟
و نگاه سریعی به روی میز کرد ؛ اثری از پیتزا نبود و این یعنی بقیه زودتر خودشون دست به کار شده بودن
لب های بکهیون اویزون شد
بکهیون : پیتزا نمیتونم بخورم
دست ظریفش رو توی دست گرفت و موهاش رو از روی پیشونیش کنار داد
چانیول : عوضش کلی غذاهای خوشمزه تر هست که میتونی بخوری
بکهیون : ولی من پیتزا دوست داشتم
انگشتاش بین موهای امگا جا گرفت : خودم بعدا برات درست میکنم اگر تونستی بخوری ... تو غذاهای خونگی میخوری
لبای بکهیون اویزون تر شد : واقعا میتونم بخورم؟
سر تکون و لبخند زد : واقعا میتونی ب
حرفش تموم نشده بود که قطره اشک بکهیون از گوشه ی چشمش پایین اومد
لبخندش ماسید و چشماش گرد شد
چانیول : عزیزم ... برای پیتزا گریه میکنی؟
بکهیون چشم بست : گور بابای پیتزا
چانیول : پس چی؟
بکهیون : این چه وضعیه من دارم؟
دندونش رو ، روی هم سایید : عین چی بدوام سمت دستشویی و بالا بیارم ... من حالم بهم میخوره از این وضعیت
چانیول به ارومی توی صورتش خم شد : از اونیم که تو شکمته حالت بهم میخوره
بکهیون : معلومه که نه!
لبخند روی لبش نشست : هرچیزی یه تاوانی داره نه؟ باور کن دلم میخواست تموم این حالای بدت برای من بود ولی چیکار کنم؟ هوم؟ باور کن اگر میشد تمامش رو میگرفتم تا اذیت نشی
سرش رو کج کرد : بعد تو داری به یه موجود زندگی میدی بکهیون
بوسه ی ارومی روی لب های ظریفش گذاشت که بکهیون عقب کشید
بکهیون : نکن کثیفم
چانیول به ارومی پلک زد : اولا که کثیف نیستی .. کلی دهنتو اب کشیدی بعدشم من هر وقت بخوام میبوسمت
بکهیون : من حالم بهم میخوره از این که از چیزی حالم بهم بخوره
چانیول : فقط چون موقعیتت عوض شده حساس شدی قبلا که مسموم میشدی اینقدر خودتو سرزنش میکردی؟
بکهیون سکوت کرد و جوابی نداد اما دستاش دور کمر الفا پیچیده شدن و خواست تا کنارش دراز بکشه
چانیول تکونی خورد و به ارومی کنارش جا گرفت
سرش رو به دستاش تکیه داد و بکهیون کامل بهش چسبید
با دست ازادش مشغول نوازش امگای توی بغلش شد
چانیول : بهت گفته بودم یبار فکر میکردم حامله م؟
سر بکهیون بالا اومد و با چشمای بهت زده ش به الفا نگاه کرد
بکهیون : تو؟
خندید و سر تکون داد : اره
بکهیون : ولی ... کای میگفت از اول مشخص بود که تو یه الفای مسلطی
با لبخند سر تکون داد : اهوم میدونستم الفام
بکهیون بهت زده زمزمه کرد : پس چجوری فکرکردی حامله ای؟
شونه ش رو بالا داد : خب فکر میکردم الفای مرد هم میتونه حامله بشه بکهیون : در مورد الفا و امگا نمیدونستی؟
چانیول : نه
ابروهاشو بالا داد : چرا؟
چانیول : خب ... تا اونموقع من تو خونه درس میخوندم
بکهیون : تو خونه؟
چانیول : اره تا 17 سالگیم تو خونه درس میخوندم ... با سهون هم بخاطر کای و لوهان اشنا شدم
بکهیون : اهوم میدونم ... ولی چرا فکر کردی ... حامله ای؟
خندید : اولین رابطه م با پسر من باتم بودم
بکهیون : واقعا؟
سر تکون داد و دستش روی کمر بکهیون حرکت کرد
چانیول : اونموقع من هم قدم کوتاه بود هم لاغر تر بودم ... 16 سالم بود
ابروهای امگا بالا رفت : خب
چانیول : چند روز بعد از رابطمون من همش حالم بد میشد منم دیده بودم مامان سر لوهان همش حالش بد میشد پس فکر میکردم حامله م
خندید : بعد فهمیدم به صدف حساسیت دارم ... یکمش باعث میشد یک ماه بیفتم ! تا شتشوی معده انجام نمیدادم خوب نمیشدم مگر اینکه تموم اون یک ماه رو زجر میکشیدم
بکهیون : باورم نمیشه ... یعنی اولین رابطه ت بود؟
پلک زد : نه ... قبلش با یه دختر بودم
لباشو جمع کرد : جالبه
چانیول : اهوم ... الان بهش فکر میکنم خنده م میگیره
خندید : همش فکر میکردم چجوری به خانواده م بگم من حامله م! یا چیکار باید بکنم ... فکر میکردم از کجا قراره بیاد بیرون و اصلا من تنها باید بزرگش کنم؟
بکهیون خندید و سر تکون داد : خیلی خنگ بودی
ابروهاشو بالا داد : اهوم قبول دارم ... خیلی
و سرش رو به سر بکهیون تکیه داد
اما کمی عقب تر کریس کنار سهون و کای ایستاد
اروم زمزمه کرد : حواسشو پرت کرد
سهون : کارشو بلده
کریس : فکر نمیکردم به بکهیون بگه
کای شونه ش رو بالا داد : جدا از اینکه میخواست حواس بکهیون رو پرت کنه و بکهیون انگار براش شده جزئی از خودش کلا از این اتفاق خجالت نمیکشه
سهون دست به سینه شد : خجالت نداره اخه
کریس نیشخندی زد : همه مثل ما نیستن ... بعضیا فکر میکنن مردی باتم باشه غرورش از بین رفته
کای چشم چرخوند : این شر و ورا رو اصلا چرا گوش میدی
سهون : این کلا یه رابطه ی دو نفره س مربوط به خوده زوجه ... هرکی هرچی میخواد باشه به ما چه! بعد چون فقط مرده باتم شده رفته زیر سوال؟ زنا چی بگن پس؟
چشم بست : این چرت و پرتا رو از کجاشون در میارن واقعا!
سوهو : از همون جایی که هنوز بین زن و مرد فرق میذارن
هردوشون سمتش برگشتن
سوهو : اصلا چرا دارین سر همچین چیزی صحبت میکنید یهو؟
کریس سمتش رفت : همینطوری
دست دور شونه ش پیچید و کنارش ایستاد
لوهان با لیوان توی دستش توی سالن اومد و نگاهی به کاناپه کرد
لوهان : بیداره؟
کای سر تکون داد : اهوم
لوهان : خوبه
با قدمای بلند سمت کاناپه رفت و بالاسرشون ایستاد
لوهان : بیا اینو بخور ... برای معده خوبه
بکهیون تشکری کرد و با کمک چانیول نشست
لیوان بین دستای چانیول جا گرفت و لوهان تنهاشون گذاشت
_______________
منشی جلوتر ازش در اتاق رو باز کرد و داخل رفت
چانیول : با لی تماس بگیر بگو اون قرارداد لعنت شده ای که براش فرستادم رو امضا کنه
منشی سر تکون داد و نگاه بکهیون سمتشون برگشت
صبح با اصرار چانیول قرار شد از این به بعد به نوبت توی یه شرکت کار کنن تا پیشش باشه و خیالش راحت باشه
میز دومی توی اتاق قرار گرفته بود
میدونست اگر قرار باشه چانیول تصمیم بگیره باید توی خونه بمونه اما قراردادای جدید باعث میشد نتونه به حرفش گوش بده
چانیول : با چن صحبت کردی؟
میدونست اینبار مخاطب چانیول خودشه
بدون اینکه نگاهش کنه به حرف اومد : اره ... امشب حرکت میکنه میاد
چانیول : خوشم میاد زنش زایمان کرده این رفته استراحت
بکهیون خندید و سر تکون داد : از زیر کار در روئه دیگه
چانیول سر تکون داد و سمت میزش رفت ؛ هردوشون میدونستن چن پرکار ترین ادمیه که میشناسن ولی از وقتی بچه ش دنیا اومده بود تصمیم نداشت ازش دل بکنه
چانیول : دو دقیقه دل بکنه بیاد اینجا به کارمون برسیم
بکهیون نیم نگاهی بهش کرد : مثلا فکر کردی خودت خیلی بهتر از چن قراره باشی؟
حرفش باعث شد چانیول بیخیال منشی و تموم برگه های مقابله ش بشه و با نیش باز نگاهش کنه
خندید : بیا ... همین الانش داری در میری دیگه اون موقع فکر کنم شرکتو ورشکست کنی
دست روی قلبش گذاشت : حتی اسمش قلبمو گرم میکنه
با نیش باز خیره شد به بکهیون : اسمشو چی
با گرد شدن چشمای بکهیون سریع ساکت شد و نگاه به منشی ایستاده کنارش کرد
با لبخند نگاهش کرد : میتونی بری من حلش میکنم بهت میگم بیای ببری
دختر سر تکون داد و بیرون رفت
از جاش بلند شد و سمت بکهیون رفت : خب ... اسمشو چی میخوایم بذاریم؟
بکهیون خودکار توی دستش رو یدور چرخوند و به پشتیه صندلیش تکیه داد
بکهیون : ایده ای ندارم و بهش فکر نکردم
به میز تکیه داد و دستاش رو توی هم قفل کرد
چانیول : اگر ... دختر شد اسمشو بذاریم دیانا؟
بکهیون : دیانا؟
کمی فکر کرد : معنیش چیه؟
لبخند محوی روی لب های چانیول نشست : نیکی رسان
اینبار لب های بکهیون کش اومد : قشنگ فکر کردی بهش نه؟
چانیول نگاهی به اطراف کرد : گشتم
خندید و سر تکون داد ؛ همچین انتظاری از چانیول داشت
دست به سینه شد و سرش رو کج کرد : اگر پسر شد چی؟
چانیول : جاناتان
ابروهاشو بالا داد : معنیه این چیه؟
چانیول خیره شد به چشماش : هدیه ای از طرف خدا!┏━━━━━✧•༺❈༻•✧━━━━━┓
از بس مواظب بودم تا
کسی را نشکنم
به خودم که نگاه میکنم تکه تکه ام....-ایلهان برک
┗━━━━━✧•༺❈༻•✧━━━━━┛No copy
Writer: @Castle_Demon
Channel: @ChanBaekisMine
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...