Haumea

Haumea 29

〚  Episode 29   〛
 

صدای نفس بلند چانیول توی سکوت اتاق پیچید و سوهو تازه متوجه شد که صدای تیک تیک ساعتی نمیشنوه ، انگار چانیول اون ساعت رو هم از اتاقش بیرون کرده بود

سوهو : سکوت خوبی داره اتاقت ... من دوست دارم تو همچین اتاقی بشینم و کتاب بخونم

چانیول : کتاب؟

نگاهش سمت الفای قد بلند برگشت : اره ... یه کتاب چند جلدی که هر جلدش بیشتر از هزار صفحه باشه !

لبخند زد : چراغ مطالعه رو میذاشتم کنارم با یه فلاکس قهوه شروع میکردم به خوندن ... روز میشد با نور خورشید و شب میشد با چراغ مطالعه بدون اینکه وقفه ایجاد کنم فقط کتابمو میخوندم

سرش رو به دیوار تکیه داد : کتاب برای من هم غذای روحمه هم غذای جسمم

چانیول : خوب میشد ... دلم میخواد امتحانش کنم

نگاهش برگشت : بخوای کتابش رو برات میگیرم

سر تکون داد : اگر میتونی

لبخند زد : فردا غروب کتابا رو بهت میدم

چانیول : مرسی

دوباره دستاش رو دور پاهاش پیچید و خیره شد به بیرون

سوهو : خیلی دوست دارم بدونم این مدت چجوری بوده

چانیول نگاهش کرد و دوباره خیره شد به بیرون : بد؟ نمیدونم کلمه ی بد هم نمیتونه اونطوری توصیفش کنه ، اخرین حد از بد ومزخرف بودن و گند بودن ولی خب ... باعث شد بزرگتر بشم ... باعث شد خیلی چیزها رو درک کنم و خیلی تصمیم بگیرم

سر تکون داد و مطمئن شد که افکارش درست بوده
چانیول توی راه اصلی قدم گذاشته بود ؛ راهی درست تر از راه قبلی اما قرار بود چاله های زیادی رو مقابلش داشته باشه و سوهو مطمئن بود از پسشون بر میاد
مطمئن بود که اونقدر اتفاق بدی نبوده که ده سال عشق چانیول رو به نفرت تبدیل کنه

سوهو :خوبه خوشحالم که دارید بهتر میشد

بکار بردن فعل جمع از قصد بود ؛ قصدی برای دیدن واکنش الفا و وقتی تیز و هوشیار شدن کل بدنش رو دید لبخند زد
چانیول هنوز به خوبی عاشق بود

سوهو : بکهیون هم داره بهتر میشه ولی خیلی نه ... یکم داره بهتر میشه
نیم نگاهی به سوهو انداخت و دوباره خیره شد به بیرون ؛ اما اینبار قلبش آرومتر میزد ، شنیدن اینکه امگا حالش خوبه قلبش رو کمی اروم میکرد
چانیول : هنوز دکتر میره دیگه درسته؟

سر تکون داد : لوهان کاملا مراقبشه! شرایط جسمیش هم کاملا پایدار شده ... فقط روحیش هنوز کامل خوب نشده

به جوراباش خیره شد : افسردگی گرفته

نگاه شوکه ی چانیول بالا اومد و خیره نگاهش کرد