پ.ن : بخش اسماتش مشخصه ، دوست نداشتید رد کنید تا آخرش 🌨
〚 Episode 40 〛
_____________________
دست چانیول دور کمرش پیچیده شد و نفسای گرمش رو دور گردنش احساس کردچانیول : اینطوری که فهمیدم بیشتر کارای این مهمونی رو تو انجام دادی
لبخندی زد : تا دقیقه نود دست من بود بعد کیونگ و کریس گرفتن
چانیول : مرسی ... خیلی عالی بود
نگاه بکهیون توی سالنی که خالی شده بود چرخید
سالنی که خالی از مهمون بود و فقط خودشون و خانواده ها مونده بودنبکهیون : اگر انتخاب من بود ترجیح میدادم همین افرادی که الان هستن دو ساعت گذشته هم میبودن ولی مامان و بابا میخواستن موفقیتت رو به همه نشون بدن منم دوست داشتم
چانیول نفس عمیقی کشید تا بوی امگا کامل ریه هاش رو پر کنه
بکهیون : کنترلشون کن پارک
بوسه ای روی گردن امگا گذاشت : چی رو؟
بکهیون : فرومونات رو ... دارن دیونه م میکنن
با نوک بینیش یقه ی پیراهن بک رو کنار زد و سرش رو پایین برد
نقطه ای از سر شونه ش رو که زیر پارچه ی سفید رنگ تنش مخفی میشد رو کمی عمیق تر و محکم تر بوسید تا جاش بمونهاه ارومی از بین لب های بکهیون بیرون اومد و چسبدن بدن آلفا به خودش رو به خوبی حس کرد
بکهیون : قشنگ تصمیم گرفتی دیونه م کنی
لبخندی زد و در حالی که دستاش رو دور شونه های امگا میپچید صاف ایستاد
چانیول : شاید
خاموش شدن ناگهانی چراغ ها باعث شد بکهیون متعجب سر بالا ببره
بکهیون : چخبره
نگاهی از پنجره به داخل حیاط انداخت و وقتی چراغ روشنی ندید چشماش درشت شد
بکهیون : برای چی یهویی برق رفت
خواست تا از الفا جدا بشه اما دستای چانیول که دورش بودن مانع شد
چانیول : بمون بچه ها حواسشون هست
بکهیون : اخه
هیسی کشید و با تکیه دادن سرش به سر امگا چشم بست : همین جا پیش من بمون
دستش روی مچ پهن دست چانیول نشست : چیه میترسی از تاریکی؟
اروم خندید : فکر کن میترسم پس بمون همین جا
نمیدونست چقدر گذشته اما هنوز برق ها نیومده و خبری از بقیه نبود
بکهیون : حواسشون هست اصلا برق رفته؟ کجا موندن؟
چانیول : خیلی پیگیری بک
اهی کشید : نمیخوام اخرش با رفتن برق خراب بشه
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...