〚 Episode 15 〛
_____
با صدای در سر بالا برد : بیا تودر اتاق باز شد و چهره ی کای توی قاب در پیدا شد
کای : وقت داری؟
سر تکون داد و برادرش توی اتاق اومد
چانیول : چیشده؟
سمت الفای نشسته روی صندلی رفت و دستش رو توی جیب هاش جا داد
کای : تو کسی به اسم ... کیم چانگوم ... میشناسی؟
سر تکون داد و عینک طبیش رو ، روی میز گذاشت : آره ... مدیر یکی از شعبه های ماشینای وارداتیه
کای : هووم ... آدم خوبیه؟
سر تکون داد : فوق العاده س ... جزوه برترینای لیست زنای موفق ساله
کای : زنه؟سر تکون داد : اهوم
کای : آلفا یا
چانیول : بتائه! ولی چیشده؟
شونه ش رو بالا داد : هیچی ... فقط ... چند روز پیش که اینجا بودم با بکهیون تماس گرفته بود
ابروهای چانیول بالا رفت : خب؟
کای : همینطوری!
چانیول : بهم گفت که تماس گرفته ، گفت که چانگوم درخواست انتقال شعبه کرده بخاطر مادرش!
کای : آها!
چشم ریز کرد : تو ... به بکهیون شک داری؟!
کای لب تر کرد و نگاه چانیول باعث شد پوف کلافه ای بکشه
کای : فقط میخواستم مطمئن بشم
چانیول : لازم نیست
از جا بلند شد و دست توی جیب شلوارش برد : بکهیون اگر بخواد با کسی هم بره نیاز نیست من عین سگ دنبالش بیفتم ، اون انتخاب خودشو داره
کای : بابا میگفت میخوای ازش درخواست ازدواج کنی!نگاهی به برادرش کرد : حرف تو دهن بابا هم نمیتونه بمونه
به میز تکیه داد : تو فکرش هستم
لبخندی زد : خوبه
چانیول : فکر میکنی قبول کنه؟!
شونه ش رو بالا داد : صد در صد!
نفس عمیقی کشید و سر تکون داد : امیدوارم
با قدمای بلند سمت کتابخونه رفت : چیشده اومدی اینجا؟
کای : دنبال لوهان
نیم نگاهی بهش کرد : لوهان؟
سر تکون داد : اره ... از فردا باید بره بیمارستان اونجا نزدیکتره
به میز تکیه داد : الان داشت با بکهیون حرف میزد منتظرشم
هومی کرد و با گذاشتن کتاب توی دستش تو جای اولش، برگشت سمت برادرش
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...