Haumea 26

2.9K 789 703
                                    

〚 Episode 26 〛

__________
در اتاق رو باز کرد و با دیدن بکهیونی که روی تخت نشسته بود لبخند زد

خانم پارک : بکهیون

سر امگا سمتش برگشت و با دیدنش از جاش بلند شد

خانم پارک : بشین عزیزم لازم نیست بلند بشی

داخل اتاق رفت و در رو پشت سرش بست : خوبی؟

بکهیون : ممنون

سمتش رفت و مقابلش روی صندلی نشست : میخواستم یکم باهات حرف بزنم

سر تکون داد : بله

نفس عمیقی کشید و کیفش رو کنار پاش روی زمین گذاشت

خانم پارک : نمیدونم چجوری شروع کنم

نگاهش رو به بک داد : نمیخوام مقدمه چینی کنم ، یه راست میرم سر اصل مطلب

بکهیون خیره نگاهش کرد

خانم پارک : شما دیگه کم کم باید از هم جدا بشید!!!

چشمای بکهیون روی صورت زن مقابلش خشک شد ؛ جمله ای که شنیده بود رو مغزش مثل یه ضبط صوت ریکورد کرده و براش بازپخش میکرد
باید از چانیول جدا میشد؟ الان؟

مردمک چشماش روی چهره ی زن مقابلش دو دو زد و به این فکر کرد که چه اتفاقی افتاده که همچین چیزی رو ازش میخوان

خانم پارک : متوجه شدم چانیول به یکی علاقه داره ، میشناسمش کیه!

سرش رو کج کرد : چانیول مستقیم بهم نگفته ولی خب من مادرشم میفهمم ؛ تازه باهاش صحبت کردم و فهمیدم اون هم بی میل نیست نسبت به چانیول ، یعنی از چانیول خوشش میاد و خب دوستای صمیمی هم هستن و همدیگه رو میشناسن

نفسی کشید و با جلو کشیدن خودش دست بکهیون رو گرفت : میدونم شما تازه بچه تون رو از دست دادید ولی فکر کنم این دوماه کافی بود برای اینکه با این موضوع کنار بیاید وقتشه که دیگه از هم جدا بشید
لبخندی زد که بکهیون حس کرد داره حالش رو بهم میزنه ؛ اونقدر حالش رو بد میکرد که دلش میخواست پاشه و مشت محکمی توی صورت مثلا مهربونش بکوبه

خانم پارک : دیگه چیزی بینتون نیست پس بهتره دیگه از هم جدا بشید و به زندگیای خودتون برسید ؛ از اولش هم قرار نبود اصلا زندگیاتون بهم ربط پیدا کنه خودتون قبول نکردید ولی خب یه بچه ی اشتباهی این وسط باعث شد برای مدتی بهم نزدیک بشید ، حالا که دیگه اون رابط بینتون نیست بهتره زودتر از هم جدا بشید تا شرایط سخت نشه براتون

پشت دست بکهیون رو نوازش کرد : میدونم تو هم به یکی دیگه علاقه داری وگرنه پیشنهاد ازدواجی که بهتون داده بودن رو رد نمیکردی ، حالا که دیگه بچه ای هم نیست میتونی راحت پیش کسی که دوسش داری باشی
لباشُ روی هم فشرد : در واقع شاید بهترم شد دیانا به دنیا نیومد ، میخواست بین تو و چانیول هی در گردش باشه و نفهمه چجوری داره زندگی میکنه!

HaumeaWhere stories live. Discover now