Haumea 33

3.2K 839 274
                                    

〚  Episode 33  〛
 
 
_____
پاهاش رو بیقرار روی زمین میکوبید و انگشتاشو مابین همدیگه فشار میداد
لب هاش رو به ارومی گاز میگرفت و به نقشه هاش فکر میکرد ؛ چجوری باید با اون الفای لجباز کنار میومد یکی از چیزهایی بود که هنوز نمیدونست باید باهاش چیکار کنه

صدای پایی توجه ی گوش های حساسش رو به خودش جلب کرد و باعث شد سریع از روی صندلی بلند بشه و خودش رو به نزدیک در اتاق یشینگ برسونه

چند ثانیه طول کشید تا چهره ی چانیول توی قاب در پیدا بشه ؛ دست به سینه و تکیه داده به در باقی موند
برای بستن در چرخید و با دیدن امگا باعث شد یکه خورده یه قدم عقب بره

بکهیون : سلام الفای عزیزم

چشمای درشتش رو ، روی امگا چرخوند : تو اینجا چیکار میکنی؟

از دیوار فاصله گرفت و سمت الفا رفت و وقتی مرد قد بلند مقابلش به در چسبید نیشخندی زد

بکهیون : کار داشتم ولی ... به چیز بهتری انگار برخوردم

نگاهی به اطراف کرد : بیمار دیگه ام نیست پس بیا یکم بیشتر وقت یشینگ رو بگیریم

دستگیره ی در رو به پایین هل داد : فکر نکنم مشکلی داشته باشه
دستشو روی سینه ی الفا گذاشت و همزمان با باز کردن در به داخل اتاق هلش داد

سرش رو کج کرد و به یشینگی که شوکه از جاش بلند شده بود نگاه کرد

بکهیون : سلام

دستش رو به ارومی برای یشینگ تکون داد : میخوایم یکم وقتت رو بگیریم 

یشینگ چشم ریز کرد؛ حسش بهش اطمینان میداد قرارنیست مسئله ی ساده ای گفته بشه یا حداقل ساده حل بشه

با دست به کاناپه اشاره کرد : بیاین بشینین

اخم کم کم مابین ابروهای چانیول رنگ گرفت : من نه ... ایشون انگار خودش باهاتون صحبتی داره که میخواد بمونه من میرم پس

بکهیون تکیه داده به در ، اهرم قفل رو چرخوند

بکهیون : اتفاقا نقطه مرکزیِ این ماجرا تویی پس میمونی

پلک روی هم گذاشت و به ارومی زمزمه کرد : بکهیون ... برو کنار ؛ نذار عصبی بشم!

لبخندی زد : اتفاقا میخوام عصبیت کنم تو هیچوقت بهم نشون ندادی اگر عصبانی بشی چه شکلی میشی

کمی سرش رو بالا گرفت : پس نشون بده بهم چطوری عصبی میشی الفای من!

گره ی بین ابروهاش باز و چشمای عصبیش حالت تعجب گرفتن

بکهیون : خیلی جالب شده نه؟ امروز فهمیدم بقیه فرومونات رو نمیفهمن

به خوبی نگاهش متوجه ی فشاری که چانیول روی دندون ها و فکش میاورد شد ؛ واقعا میخواست الفای مقابلش رو عصبی کنه

HaumeaWhere stories live. Discover now