〚 Episode 51 〛
با گرفتن لیوان توی دستش از پشت کاناپه رد شد اما عکسی که توی دست چانیول بود باعث شد تا وایسته و قدمی به عقب برداره
دیدن عکس سونوگرافی توی دست الفاش باعث شد لبخندی بزنه
کاناپه رو دور زد و به ارومی کنارش نشست؛ نگاه چانیول سمتش برگشت و به لبخندش نگاه کرد
بکهیون : هنوز داری اینو نگاه میکنی؟
لبخند زد و دوباره سرش رو چرخوند و به عکس سونوگرافی نگاه کرد
چانیول : از دیدنش سیر نمیشم
خندید : دنیا بیاد قراره چیکار کنی تو؟
شونه ش رو بالا داد : نمیدونم واقعا
انگشت بکهیون روی صفحه ی عکس سیاه و سفید کشیده شد و جوری لمسش کرد که انگار در حال حاضر داره نوازشش میکنه
چانیول : بزرگ شده خیلی
بکهیون : چهارماهشه دیگه ... باید بزرگ شده باشه
نگاهشو به بکهیون داد و به چشماش خیره شد : هنوز خیلی مونده تا به دنیا بیاد
ذوق توی چشمای الفا باعث شد لبخندی بزنه : همینقدر که تا اینجا صبر کردیم بازم صبر می کنیم به دنیا میاد
دست چانیول حرکت کرد و روی شکم امگا نشست
چانیول : و یک ماه بعدش فرشته ی ما هم به دنیا میاد
با لبخند سر به تایید تکون داد : اره
دست ازادش رو از پشت کمر امگا رد کرد و توی بغل گرفتش
بکهیون : واسه همین نمیری بخوابی اره؟
نفس عمیقی کشید و در حالی که دستش در حال نوازش شکم امگا بود دست دیگه ش که عکس سونوگرافی رو داشت جلوی چشمش گرفت
چانیول : دیدن این عکس و سیر نشدن ازش و فکر به اینکه فردا وقتی بریم سونوگرافی قراره بعدش این عکس دوتا بشه ، از دو تا کوچولو باعث میشه نتونم بخوابم و همش به فردا فکر کنم
خندید و سرش رو ، روی سینه ی چانیول گذاشت
بکهیون : میدونی وقتی دیدم داری به عکس سونوگرافی نگاه میکنی حس کردم خیلی شبیه بابابزرگایی شدی که منتظر نوه شون نشستن
صدای خنده ی نیمه بلند چانیول توی گوشش پیجید
بکهیون : جدی میگم ... عین بابابزرگایی که برای اولین بار دارن نوه دار میشن و منتظرن هر روز بگذره و بچشون دنیا بیاد
خندید : خصوصا بابابزرگای پایه و اونایی که خشک نیستن
دستشو روی کناره ی پای بکهیون کشید : فکر کنم باشم نه؟ برای این فنچ بابابزرگ هم به حساب میام
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...