〚 Episode 32 〛
_____________
در حالی که نگاهشو بین کارمندا میچرخوند حس خوبی داشت از اینکه دوباره به شرکت برگشته
نگاهی به پشت سرش انداخت ؛ جئون یک قدم عقب تر ازش در حالی که سرگرم گوشیش بود همراهش میومد
نگاهش رو برگردوند و دیدن کیونگ که منتظرش ایستاده بود باعث شد لبخند بزنهکیونگ : بلاخره
خندید و سر تکون داد : آره بلاخره برگشتم
دست کیونگ رو محکم مابین دستاش فشرد و همراهش توی اتاق رفت
کیونگ : خوبه که برگشتی من دیگه بیشتر از این حوصله نداشتم جای تو رو اداره کنم
سمت میزش رفت و شروع به باز کردن دکمه های کتش کرد
چانیول : ولی اونقدر خوب کار کردی سر و صدای افتخارات پیچیده
کیونگ نگاهی به جئون انداخت : میدونم
در حالی که مخاطبش جئون بود ادامه داد : چیشده اومدی اینجا؟
نگاهشو چندثانیه ای سمت چانیول برگردوند : اونم با یول
جئون در حالی که لبخند روی لبش داشت روی کاناپه نشست : برای بحث کاریه
مقابلش نشست : بحث کاری؟
چشم ریز کرد : تا جایی که من میدونم تو املاک داری و خودتم مهندسی چه بحث کاری میشه داشت؟
چانیول دست روی کرواتش گذاشت و با خم شدن روی صندلیش نشست
چانیول : قراره چندتا سرمایه گذاری باهم انجام بدیم ولپتاپش رو باز کرد : من قراره یه خونه بخرم
اخمای کیونگ توی هم کشیده شد و قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه جئون بود که به حرف اومد
جئون : میتونی عصبی نباشی خودش همه چی رو میدونه
سرش رو کج کرد و با بالا دادن ابروهاش لبخند زد : حتی بخاطر ایشون بک با من بهم زد
چانیول نیم نگاهی بهش انداخت و دوباره مشغول لپتاپش شد اما چشمای درشت شده ی کیونگ بین هردوشون چرخید
کیونگ : تو میدونی ... بک قرار میذاره؟
جئون : میذاشت ، فعل اشتباهی رو انتخاب کردی
کیونگ : خفه شو دو دقیقه
نگاهشو روی چانیول قفل کرد : میدونستی؟
سر تکون داد : از قبل نه ، اونشب خونه ی جئون بودم و دوستتون تشریف آوردن
با سر به جئون اشاره کرد : اونجا دوست پسرشو بهم معرفی کرد
جئون دست زیر چونش زد و خیره شد به آلفایی که حتی نمیتونست به چشم رقیب ببینتشچانیول هزار هیچ این بازی رو به نفع خودش برده بود
قلب اون امگا رو داشت پس بی حرف عقب کشیده بود چون حتی اگر هزاران سال هم تلاش میکرد فایده ای نداشت
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...