〚 Episode 43 〛
با باز کردن در کافه ایستاد و سمت چانیولی که مشغول حرف زدن با گوشیش بود برگشت
لوهان : هیونگ
نگاهی بهش کرد و با دست اشاره کرد تا داخل بره
سر تکون داد و با قدمای اروم وارد سالن نسبتا بزرگ کافه شد و نگاهی به محیط کم نورش انداخت
یکی از میزهای چسبیده به دیوار رو انتخاب کرد و با لبخند زدن به گارسونی که خوش امد میگفت سمتش رفت
با نشستن گارسون بهش ملحق شد : خوش اومدین چی سفارش میدین؟
هومی کرد : فعلا منتظر میمونم
گارسون با گفتن باشه تنهاش گذاشت و نگاه لوهان روی برادرش که داخل میومد چرخید
لبخندی زد و با گذاشتن دستاش زیر چونش بهش خیره موند
برادرش با همون لباس ساده هم به خوبی و جذابیت یه مدل بود
با رسیدن به میز با لبخند خیره شد به نگاه لوهان
چانیول : چیه؟
لبخند پت و پهنی زد : هیچی ... فقط دارم هیونگ خوشتیپمو نگاه میکنم
گوشی و کیف پولش رو ، روی میز گذاشت
چانیول : جالبه ... هی داری بهم میگی هیونگ! چخبر شده؟
از جاش بلند شد و صندلی کنار چانیول رو برای نشستن انتخاب کرد
لوهان : هیچی ... مگه قبلا بهت نمیگفتم هیونگ
با خنده دستشو دور شونه ی لوهان پیچید : میگفتی ولی یه سرش نمیکردی!
لوهان : هرچی
با تکیه دادن ارنجش به میز سمت چانیول نشست
لوهان : چی میخواستی بهم بگی
چانیول : چیز خاصی نیست
منو رو برداشت : سفارش دادی؟
سر تکون داد : نه!
چانیول : اوکی
با بالا بردن دستش توجه ی گارسون رو جلب کرد
ده دقیقه هردو توی سکوت نشسته بودن و لوهان کلافه از جو بینشون اهی کشید
لوهان : یولا ... میشه بگی چیشده؟
خندید و ابروهاشو بالا داد : اها بالاخره طاقتت سر اومد
اخمی کرد : اتفاقی افتاده که اومدیم اینجا؟
سر تکون داد : نه
نفس عمیقی کشید : فقط میخواستم باهات وقت بگذرونم! خیلی وقته دوتایی نیومدیم بیرون و دیونه بازی در بیاریم
لوهان : درسته
چانیول : و اینکه
دسته های صندلیش رو گرفت و با کمی بالا کشیدن خودش سمت برادر کوچیکترش نشست
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...