Haumea 23

3.3K 805 736
                                    

〚  Episode 23   〛
 
______________

صدای در باعث شد بکهیونی که پشت میز با غذاش بازی میکرد سریع از جاش بلند بشه و سمت راهروی ورودی بره

با دیدن چانیول نفس عمیقی کشید

چانیول : بک

فقط یه نگاه به چهره ی درمونده ی بک باعث شد کتش رو ، همونطوری توی کمد پرت کنه و سمتش بره

چانیول : چیشده؟ چرا رنگت پریده انقدر؟

بکهیون اب دهنش رو قورت داد : باید حرف بزنیم

اخم مابین ابروهای چانیول نشست : چیزی بهت گفتن؟

سر تکون داد : نه ... چیزی نگفتن در واقع ... در واقع اونقدر خوبن که بیشتر داره از خودم بدم میاد

چانیول : برای چی باید از خودت بدت بیاد؟

نگاهش رو دزدید : م ... من خیلی کاربدی در حقت کردم؟ من ... فقط

جلو رفت و محکم بغلش کرد : تو هیچ کار بدی نکردی بک! لطفا به این چیزای مسخره فکر نکن! مگه دست تو بوده عزیزم؟ هیچوقت خودتو مقصر ندون اصلا اشتباهی نکردی

بکهیون : من

چانیول : هیشش ... شام خوردی؟

سر تکون داد : نه!

چانیول : پس بیا شام بخوریم بعدش باهم حرف میزنیم خب؟ قول میدم به هرچی که خواستی بگی گوش بدم
بکهیون : باشه

با گرفتن کمرش سمت آشپزخونه هلش داد و کمکش کرد تا روی صندلی بشینه

کای مقابلشون و خودش و کریس دو طرف بکهیون نشستن

سهون : کجا رفتین شما سه تا یهو؟

سر تکون داد : چیز مهمی نبود!

بکهیون زیر چشمی نگاهی به کریس کرد و با حرکت چانیول که براش تیکه های گوشت رو کنار ظرفش میذاشت برگشت سمتش

چانیول : بخور ، میدونی کی بهت گفتم تو شام بخور حرف گوش ندادی؟
بکهیون : باشه

 به آرومی مشغول خوردن شد ، خوب نشده بود اما با اومدن چانیول بهتر شده بود

حالا که این آلفا کنارش بود یکم بهتر بود و وقتی باهاش حرف میزد میتونست کامل خوب باشه

گوشیش رو فراموش کرده و براش مهم نبود حتی کجا گذاشتتش

با گذاشته شدن تعداد زیادی ذرت کنار ظرفش سرش سمت کریس برگشت
اون الفا خیره نگاهش میکرد و وقتی نگاه سوالی بکهیون رو دید
آروم زمزمه کرد : حقش بود کتک بخوره!

آروم خندید : الان داری عذرخواهی میکنی؟

سر تکون داد : تو برام مهمی بک ، خیلی برام مهمی ؛ دیانا برام مهمه ولی اون آدم رو اگر دوباره ببینم قول نمیدم که دوباره زیر مشت و لگدام لهش نکنم و اجازه بدم دوباره اکسیژن هدر بده

HaumeaWhere stories live. Discover now