〚 Episode 13 〛
___________
با وسایل توی دستش توی خونه رفت و در رو پشت سرش بست
دیدن مادر و پدرش که روی کاناپه جلوی تی وی نشسته بودن باعث شد لبخندی بزنه
چانیول : سلامخانم پارک سمتش برگشت و با دیدن پسر قد بلندش از جا بلند شد
خانم پارک : سلام مامان ... خوش اومدی
چشمکی بهش زد و پاکتای مقوایی خریدی که توی دستش بود رو کمی بالا بردچانیول : اینم چیزایی که میخواستی
سمت آشپزخونه رفت و همه ش رو ، روی میز گذاشت
چانیول : چک کن همه رو خریدم یا نه
خانم پارک : دستت درد نکنه عزیزم" خواهش میکنم " آرومی زمزمه کرد و توی سالن برگشت
روی کاناپه تک نفری نشست و نگاهشو توی خونه چرخوند
چانیول : بک خوابیده؟
پدرش سر تکون داد : نه یه دو ساعت پیش تقریبا بیرون کار داشت گفت میره زود برمیگردههومی گفت و گوشیش رو از توی جیبش بیرون کشید
سراغ باکس پیامای بکهیون رفت ولی چیزی نبود
خبری راجب بیرون رفتنش و غیره نداده بود
صفحه رو لمس کرد و با بالا اومدن کیبورد شروع به تایپ کرد
" عزیزم کجایی؟ خوبی؟ هر وقت کارت تموم شد بگو بیام دنبالت ؛ تازه رسیدم و بابا گفت رفتی بیرون "ارسال کرد و گوشی رو توی دستش چرخوند
بکهیون غیر وقتایی که خواب بود خیلی زود جواب پیامش رو میداد
دو دقیقه بعد صفحه ی گوشی روشن شد و اسم بکهیون روی صفحه افتادقفل رو باز کرد و روی پیامش زد
بکهیون: " خوبم ، نیم ساعت دیگه میتونی بیای دنبالم؟ آدرس رو برات میفرستم ! "
انگشتاش رو ، روی صفحه حرکت داد و تایپ کرد " میام "
ارسال کرد و نگاهشو سمت پدرش برگردوند که خیره نگاهش میکرد
چانیول : بلهپدرش لباش رو تر کرد : تولد دایانا کیه؟
لبخند محوی روی لب هاش نشست : هنوز مونده ۳ ماه دیگه
آقای پارک : تاریخ دقیق نگفتن؟
چانیول : نه ، لوهان دکترشه ولی نگفته هنوز
پدرش سر تکون داد و نگاهی به تی وی کرد : اتاقش رو آماده کردید؟
چانیول هومی کرد : زود نیست؟ هنوز خیلی کوچیکه
آقای پارک نیم نگاهی بهش کرد و خندید : واسه اون زوده یا واسه شماها؟چانیول با خنده سر پایین انداخت : هردو
با خنده سر تکون داد : اون چه اتاق داشته باشه چه نداشته باشه تا مدت زیادی باید پیش شما بخوابه که حواستون بهش باشه پس فرقی نمیکنه کی شروع کنید به آماده کردن اتاقش
نفسی کشید : ولی باید وسایل ضروریش رو زودتر بگیرید ، مثل شیشه شیر و لباس و اینجور چیزاچانیول سر تکون داد : یه سریاشو گرفتیم ولی حتما تو همین چند وقت میریم که خرید کنیم
آقای پارک سر تکون داد و " خوبه " ای زمزمه کرد
آقای پارک : اما
نگاهش سمت پسرش برگشت : راجب زندگیتون بعد از تولد دیانا هم فکری کردید؟
چانیول : چه فکری؟
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...