Haumea 12

3.7K 737 81
                                    

〚  Episode 12   〛

هردو پشت سرش راه افتادن اما با رسیدن به سالن چشمای هردونفرشون گرد شد 
چانیول : اینجا ... چخبره؟ 
کای با لبخند دندونمایی جلو اومد : میخوایم جشن بگیریم 
بکهیون با تعجب نگاهش کرد : جشن چی؟ 

لوهان دست به سینه و با لبخند سر کج کرد : جشن تعیین جنسیت اون فسقلی
بکهیون گیج نگاهشون کرد : جشن چی؟ 
دی او : یه مسخره بازی که جدیدا مد شده اینا هم خواستن برای شما اجراش کنن 

چانبول با لبخند پاکتای توی دستشو پایین گذاشت و پشت بکهیون ایستاد 
چانیول : یعنی میخواین شما بگین میدونید جنسیت بچه چیه؟
با لبخند و ذوق خیره شد بهشون 

کریس : هممون که نه ، یکی لوهان میدونه و یکی 
به بادکنک بزرگی که پشت میز بود اشاره کرد : یکیم اون 
بکهیون نگاهی به لوهان کرد : یعنی تو میدونی خیلی وقته؟ 
لوهان : از چند وقت پیش ، تازه خودشو نشون داد آخرین بار 
چانیول با خنده امگایی که جلوش ایستاده بود رو بغل کرد 
چانیول : خدای من ، بلاخره فسقلیمون قبول کرد نشون بده دختره یا پسر؟ 
لوهان سر تکون داد : بله قبول کرد 
کای : ولی ماهم نمیدونیم 

نگاهی به لوهان کرد : این داداشت نمیگه چخبره
لوهان : خب میفهمید الان دیگه 
با دست به میز اشاره کرد : بدویید 
کای : واقعا 
دست هردو رو گرفت و سمت میز هل داد : زود باشید من دارم دیونه میشم 

چانیول در حالی که کمر امگا رو گرفته بود سمت میز رفت 
نگاهی به سهون و کای کرد : مطمئنم شما دوتا بازم سر جنسیت بحث کردید 
سهون : آفرین 
کای : درسته 
بکهیون نیم نگاهی بهشون کرد : حدساتون؟ 
کای : دختر 

سهون : صد البته که پسره
هردو کنار هم پشت میز ایستادن و بکهیون آروم زمزمه کرد : بدم میاد از این مسخره بازیا
چانیول با خنده نگاهش کرد 
سر خم کرد و بینیشو لابه لای موهای بکهیون جا داد : ذوق دارن اینطوری 

کمی سرش رو کج کرد : به کای و سهون نگاه کن ، ببین چجوری خوشحالن دارن باهم بحث میکنن 
سر تکون داد و به خوراکی های روی میز نگاه کرد
بکهیون : پس زودتر ببینیم این بچه کوچولمون قراره پرنسس باشه یا پرنس 

بیشتر امگا رو به خودش چسبوند : تو چی دوست داری؟ 
بکهیون : من همه جوره دوسش دارم 
لبخند عمیقی که روی لب هاش شکل گرفت از ته قلبش بود 
حس اینکه بکهیون چقدر بچشون رو دوست داره باعث میشه شادترین آدم روی زمین باشه

نگاهی به بقیه کرد که با لبخند تماشاشون میکردن 
چانیول : بیاین شروع کنیم 
کای جلو رفت تا کمکشون کنه : از همین الان بگم اگر دختر بود حق ندارید ازم جداش کنید بعد بدید دست سهون 

سهون : پسر هم بشه نمیذارم دست تو بهش بخوره 
چانیول سر تکون داد : اون بچه قرار نیست از خودمون جدا بشه 
کای : به هر حال 
بادکنک بزرگی که وصل شده بود به میز رو باز کرد و دست چانیول داد 
به سوزن کوچیکی که روی میز بود اشاره و به بکهیون نگاه کرد : اونم بگیر تو 
سوزن رو برداشت و نگاهی به بقیه کرد 

HaumeaМесто, где живут истории. Откройте их для себя