Haumea 24

3.5K 836 720
                                    

〚 Episode 24 〛

____
سهون نگاهی عصبی به پسر نشسته روی کاناپه انداخت

کریس : آروم باش

برگشت و به کریس که ماگ قهوه رو سمتش گرفته بود نگاه کرد

سهون : دقیقا چجوری آروم باشم؟ ندیدی چیا گفتن بهم؟

کریس شونه ش رو بالا داد : بلاخره یجا منفجر میشدن دیگه ، آدمن ، نمیتونن تا همیشه ساکت بمونن که

از کنارش رد شد و مقابل چانیول روی کاناپه نشست

کریس : فکر نمیکردم انقدر داغ کنی

دستی توی موهاش کشید : همش تقصیر مثلا بابامه! فکر کرده بچه م زنگ زده که یجوری درستش کنه

کریس : چی میگفت

چانیول : چرت و پرت همیشگی ، نباید به جونگین میگفتی و حالا بیا فلان کار رو بکنیم و فلان چیز رو برات میخوام بگیرم

نیشخند زد : انگار من بچه م

پوفی کشید و به پشتیه کاناپه تکیه داد : زنگ زدی به بک؟

سر تکون داد

کریس : چرا؟

اب دهنش رو قورت داد : بنظرت باعث میشه ... یهویی ولم کنه؟

خودش رو جلو کشید و شوکه زمزمه کرد : از قصد گفتی؟

نگاه تندی به کریس کرد : دیونه م؟ فقط یه لحظه عصبی شدم نتونستم جلو دهنمو بگیرم

کریس : پس چی میگی

چانیول : میگم که حالا ... اینطوری شده ... میشه که

کریس : بسه چان ... میخوای عقب بکشی؟

از جاش بلند شد : حالا؟

ابروهاشو بالا داد : وقت خوبی نیست؟

کریس : خفه شو

با نگاه عصبی برگشت و با قدمای بلند ازش دور شد

جونگین : چیه؟

کریس : هیچی ... اقا رو جو برداشته که بیخیال همه چی بشه

سهون با چشمای درشت شده سمتش برگشت : یعنی چی بیخیال بشه؟ مگه مسخره بازیه؟!

از جاش بلند شد : قرار باشه این موضوع گفته بشه خودم میگم ، پس حتی فکر گفتنش هم به ذهنتون خطور نکنه چون اونموقع من میدونم و شماها!

جونگین : چان

با اخم به برادرش نگاه کرد : بهتره توام دهنت رو ببندی جونگین!

و با قدمای بلند سمت اتاقش رفت

کریس : خدای من ، این احمق حرف نمیزنه

سهون : ما رو هم منع میکنه!

جونگین : بگیم ؟

کریس : مشکل تهدید کردنش نیست مشکل اینه خودش باید بگه تا درستش کنه

HaumeaWhere stories live. Discover now