______
دستاشو روی چشماش کشید و به کای که بالاسرش نشسته و پهلوش رو نوازش میکرد نیم نگاهی کردچانیول دیشب قبل از رفتن به فرودگاه پیش کای و کیونگ اورده بودتش تا مراقبش باشن و امروز بعد از ظهر سمت جئونجو حرکت میکردن
کای : خوبی؟
سر تکون داد : کیونگ برات صبحانه ای که دوست داری رو درست کرده میخوای بلند بشی یا میخوابی بازم؟
به بدنش کش و قوسی داد : پا میشم
کای : اوکی
دست روی شکم برامده و کوچیک بکهیون کشید
کای : ایشون خوبه؟
لبخند زد : فکر کنم هنوز خوا
حرفش تموم نشده بود که ضربه ی محکمی زیر دست کای نیست
کای : اوه ... صبح توام بخیر عزیزم
و با لبخند خیره شد به بدن بکهیون
بکهیون اما سر تکون داد : میتونی کاری که تو سرته رو عملی کنه
نیش کای باز شد و با کنار زدن تیشرت بکهیون خم شد و بوسه ای روی شکمش زدبکهیون چشم بست ؛ کای و چانیول خیلی اخلاق های شبیه هم داشتن
یکیش همین بوسیدن شکمش بوداولین بار چانیول اینکار رو کرده بود و بعدش کای
اینکه کای یه چیزی بیشتر از عمو عاشق دیانا بود رو به خوبی حس میکرد
لبخند زد ؛ کای واقعا پدر خوبی میتونست باشه حتی برای دیاناشصاف نشست و به بکهیون نگاه کرد : من میرم توام زودتر بیا و بعدش برو دوش بگیر ... یه چند ساعت دیگه میریم راه اهن
سر تکون داد : باشه
با رفتن کای چرخید و گوشیش رو از روی میز برداشت
پیام چانیول روی صفحه گوشی باعث شد سریع قفلش رو باز کنه
" من رسیدم ... احتمال دادم خواب باشی تماس نگرفتم! بیدار شدی بهم پیام بده "
لبخند زد و با با لمس ایکون تلفن گوشی رو کنار گوشش گذاشت
دومین بوق صدای چانیول توی گوشش پیچید
چانیول : چه زود بیدار شدی
با لبخند چشم بست : شاید چون الفام پیشم نیست نمیتونم زیاد بخوابم
_______
با هوشیار شدن مغزش و برخورد نور با چشمای بسته ش تکونی خورد و امگای خوابیده روی سینه ش رو بیشتر به خودش فشرد
چرخید و بدن لختش رو کامل توی بغلش گرفت
چشم باز کرد و به نیم رخ زیباش خیره شد
دست روی موهای نرمه ش کشید
سهون : لوهان ... بیدار شو عزیزم باید کارامونو انجام بدیم بعد بریم
راه اهن
YOU ARE READING
Haumea
Fanfiction🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کر...