آلبالو!

4.2K 670 191
                                        

گوشه‌ی ناخن انگشت اشاره‌اش رو با استرس جویید و در جواب حرفای جیمین بی اینکه چیزی ازشون متوجه شده باشه، سری تکون داد.
نفس‌هاش سنگین شده بودن ولی دلیلش بیماری نبود، اضطراب و هیجان بود.
انقدر فکرش درگیر بود که حتی وقتی پوست انگشت بیچاره‌اش رو بیش از حد با دندونش کند و باعث شد که به طرز بدی بسوزه هم، نگاه خیره‌اش رو از رو به روش نگرفت.
هیسی کشید و گوشه‌ی انگشتش رو به لباسش مالوند تا از دردش کم کنه، وقتی جیمین با عصبانیت دقیقا کنار گوشش داد کشید، ترسیده از جا پرید و به سمتش چرخید:

_ چه مرگته؟

پسر بزرگتر کلافه دستی بین موهای پرپشتش کشید، پایین چشمهاش به خاطر شب بیداری هاش گود افتاده بود، فقط چند روز با کنکور فاصله داشتن.

+ اینو من باید ازت بپرسم نه تو، چه مرگته کیم تهیونگ؟ یک ساعته دارم بغل گوشت حرف میزنم حتی پلک هم نمیزنی لعنتی.

با دیدن نگاه گیج پسر آهی کشید و از جا بلند شد، اگه بیشتر میموند احتمالا از لجش چهارتا حرف بار دوست عزیزش می‌کرد:

+ اصلا هرچی، من دارم میرم بیرون، یونگی هیونگ مجبورم کرده امروز رو استراحت کنم و همراهش برم بیرون، مواظب خودت باش، امشب هیونگ و نونا هم خونه نیستن باز مثل سری قبل چوب اتیش گرفته‌ی شومینه رو ننداز وسط هال.

گوشه‌ی لبش رو کج کرد و با تاسف سری تکون داد:

+ اصلا چرا چوب اتیش گرفته رو انداختی وسط هال، اونم روی گرون ترین فرش عمارت؟

تهیونگ با یاد آوری دلیل اون کارش نیشخندی زد و به حالت نمایشی تابی به پایین موهاش داد:

_ دوجینی هیونگ شب قبلش بخاطر اینکه شام نخورده بودم بغلم نکرد، منم فرش مورد علاقه ‌اش رو آتیش زدم تا بفهمه رئیس کیه!

+ آها... آره..صبر کن ببینم، تازه یادم اومد!
اونم همون روز در سالن رقص رو قفل کرد و کلیدش رو انداخت تو توالت.

انگشت شستش رو بالا اورد و تأیید کرد:

_ درسته، منم در تلافی کارش، در نبودش زیر بارون سه ساعت قر دادم.

جیمین چشم غره‌ای بهش رفت و انگار که با شنیدن این حرف ‌ها به کلی از دو پسر اون خونه قطع امید کرده باشه لب زد:

+ بعدش هم که تا دو هفته سُرم به دست گوشه‌ی تخت افتاده بودی.

_ آره دیگه، درد داشت ولی نتیجه داد، چون سالی نونا کلید سالن رقص رو با کتک از هیونگ گرفت و داد بهم تا این بازی کثیف هرچی زودتر تموم شه.

+ عقل که نباشه جان در عذابه، من دارم میرم، لطفاً از سر بیکاری نیوفت دنبال جئون و روی کولش سواری نکن.
حالا اون دوستت داره و چیزی بهت نمیگه ولی تو خودت شعور داشته باش.

𝑱𝑼𝑺𝑻 𝑫𝑶 𝑾𝑯𝑨𝑻𝑬𝑽𝑬𝑹 𝒀𝑶𝑼 𝑾𝑨𝑵𝑻!Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ