× اسمش لی سانگه. امروز ساعت چهار برای تهیونگ ازش وقت گرفتم، دکتر خیلی معروفیه، مدرکش رو از آمریکا گرفته و خودمم خیلی وقته که میشناسمش.
+ مرسی عمو.
× فقط دوجین، بنظرم امروز خودتم همراهش برو.
دوجین لحظهای مکث کرد و بی هدف به رو به روش خیره شد:
+ امروز خودمم باهاش میرم.
× خوبه، من دیگه باید برم دارن صدام میزنن.
فعلا.+ باشه، بازم مرسی، فعلا.
تماس رو قطع کرد و دستی به موهاش کشید. قبل از این که بتونه سرکارش برگرده تقهای به در خورد و به آرومی باز شد، بدون این که نگاهش رو از اسناد بگیره گفت:
+ نیم ساعت دیر کردی.
تهیونگ با بی حالی کیف زرشکی رنگش رو روی مبل انداخت و کنار برادرش ایستاد.
غر زد:_ جیسام پنجر کرده بود!
و بزور خودش رو تو بغل برادرش که روی صندلی نشسته بود چپوند.
دوجین مخالفتی نکرد و با سخاوتمندی دستهاش رو دور تن بی حال برادرش حلقه کرد:+ امروز ناهار چی خوردی؟!
گفت و دستهای سرد تهیونگ رو تو دستش گرفت تا حداقل گرم تر شن.
_ هیچی!
زمزمه کرد و منتظر انفجار برادرش شد.
دوجین عصبانی از حرفی که شنیده بود، دستهاش رو دو طرف شونهی پسر کوچیکتر گذاشت و مجبورش کرد که ازش فاصله بگیره.+ چرا چیزی نخوردی؟! من اونجام باید چکت کنم؟!
مشکلت با غذا خوردن چیه؟!تهیونگ بی حوصله چرخی به چشمهاش داد و رفت و روی مبلی که جلوی میز بود نشست. این همه بیخیال بودنش، داشت پسر بزرگتر رو آزار میداد.
_ این که اشتها ندارم که دست خودم نیست، هست؟!
دوجین با حرص چشم غرهای بهش رفت و تلفنی که روی میز بود رو برداشت.
+ خانم سو، لطفا یه لیوان شیر کاکائو بیارین اتاقم.
تلفن رو محکم گذاشت و از جاش بلند شد. قدم زنان به برادر کوچیکترش نزدیک شد.
+ امروز منم همراهت میام.
تهیونگ به محض شنیدن این حرف تکون محسوسی خورد و البته که دوجین هم متوجه شوکه شدنش شد!
_ خودمم میتونم برم!
بیهوده تلاش کرد که خودش رو از این وضعیت نجات بده.
نگاه مواخذهگر دوجین حتی یک لحظه هم از روش منحرف نمیشد. گیر افتاده بود.+ حرفم رو نشنیدی، کیم تهیونگ؟!
در باز شد و منشی بعد از گذاشتن لیوان شیر کاکائو روی میزی که جلوی تهیونگ بود از اتاق بیرون رفت.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝑱𝑼𝑺𝑻 𝑫𝑶 𝑾𝑯𝑨𝑻𝑬𝑽𝑬𝑹 𝒀𝑶𝑼 𝑾𝑨𝑵𝑻!
Hayran Kurguبی شک، من آفریده شدم تا دوستش داشته باشم. گاهی اوقات حس میکنم، من حتی قبل از این که متولد بشم هم، عاشقش بودم! من به این دنیا پا گذاشتم، تا آخرین راه نجاتش باشم. من اومدم تا حداقل اینبار، جلوی مرگش رو بگیرم. پس عقب نمیکشم، جا نمیزنم، نمیترسم و ت...