𝑱𝑼𝑺𝑻 𝑫𝑶 𝑾𝑯𝑨𝑻𝑬𝑽𝑬𝑹 𝒀𝑶𝑼 𝑾𝑨𝑵𝑻!

سیاهچاله!

لی لی کنان پله هارو بالا رفت و وارد سالن کلینیک دامپزشکی شد، با شوق به سمت منشی رفت و تند تند پرسید:

_ نونا هوسئوکی هیونگ کجاست؟

دختر لبخندی به لپای سرخ جیمین زد و به در اتاقی که رو به روش بود اشاره زد:

~ کجا میخواستی باشه؟ تو اتاقشه!

جیمین دستی برای نونای مهربونش تکون داد و به سمت اتاق دویید، با عجله‌ تقه ای به در زد و منتظر جواب هیونگش موند، به محض باز شدن در و دیدن چهره ی دوست داشتنی هوسئوک از جا پرید و محکم بغلش کرد:

_ هیونگ!

هوسئوک با مهربونی خندید و همون‌طور که جیمین تو بغلش بود اون رو به داخل اتاق کشید، قبل ازین که جیمین فرصت کنه کوچیکترین حرفی بزنه به سمت دیگه ی اتاق اشاره زد و با خوشحالی گفت:

+ عجب موقع ای اومدی جیمینا، بیا با سو جی هیو آشنا شو.

جیمین با تعجب برگشت تا کسی که هوسئوک بهش معرفی کرده بود رو ببینه، دختر به میزی که گوشه ی اتاق بود تکیه زده بود و با چشمای جدیش بهش خیره شده بود، دختری که به گفته ی هوسئوک اسمش جی هیو بود قد نسبتاً بلندی داشت، پوستش گندمی و چشمای کشیده و مشکی رنگش میتونست توجه هرکسی و به خودش جلب کنه، بطور خلاصه میشد گفت که چهره ی دختر گیرایی خاصی داشت.

_ سلام نونا، اسم من جیمینه!

لبخند کوچیکی رو لبهای جی هیو نشست و به سادگی جواب داد:

× سلام جیمین!

هوسئوک دست پسرکی که کنارش ایستاده بود رو کشید تا باهم به دختری که با دقت بهشون خیره شده بود نزدیک شن:

+ باورت نمیشه مینی، جی هیو نابغه ی ریاضیه!

_ اوه، جدی؟ پس میتونم گاهی اوقات ازتون کمک بگیرم؟

دختر دسته ای از موهای نسبتاً کوتاهشو پشت گوشش فرستاد و با جدیت تأیید کرد:

× حتی یه لحظم شک نکن!

هوسئوک لبخند خجلی زد و با تردید به آرومی گفت:

+ راستش مینی، میخواستم تو یه فرصت مناسب بهتون بگم ولی حالا که اینجایی دیگه نمیشه کاریش کرد، حقیقتش اینه که جی هیو بالاخره دو روز پیش به پیشنهادم جواب مثبت داده و حالا دوست دخترم شده، بخاطر همین میخوام این اخر هفته یه جشن کوچیک بگیرم و به همه معرفیش کنم.

و جیمین برای لحظه ای حس کرد که شنواییش رو از دست داده!
انگار که بامزه ترین جوک دنیا رو شنیده باشه با صدای بلندی زد زیر خنده و درحالی که حتی نفسشم از خنده های بلندش بالا نمیومد به سختی گفت:

_ چ..چی؟

هوسئوک با تعجب لبخند نصف و نیمه ای به عکس العمل عجیب جیمین زد و با شک گفت: