Part 16: Story number one

832 106 36
                                    

- اونا با همن؟

+ اونا؟ نه نه.

- چی میگی نمیبینی دختره چجوری ازش آویزونه؟

+ فقط دوستن. مدلشونه.

سومین شراب قرمز و از دست پیشخدمت گرفت و همزمان چشم غره ی اون و برادرش و حس کرد.

با بی اهمیتی دوباره به ساعت نگاه کرد. این دومین بار بود که درخواست کرده بود مرخص شه و دو بار نه شنیده بود ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍
بنابراین تصمیم گرفته دیگه کسی و عصبی نکنه و درست سر جاش بشینه.

از سر میز بلند شد و به سمت میز بیلیارد رفت که دو تا از دوستای قدیمیش داشتن بازی میکردن. میز و از اول چید و یه چوب برداشت و روی میز خم شد.

چشم هاش و به سمت دختر و پسر دور از دید چرخوند که گوشه ی سالن روی مبلی نشسته بودن. دختر پاهاش و روی پاهای پسر گذاشته بود و عمیقا درگیر بحث بودن. لبخنداشون نمیتونست از اونی که بود واقعی تر باشه.

پسر دستشو روی بای دختر حرکت داد و واکین چشمشو به توپ های روی میز انداخت و اولین ضربه رو زد. دو امتیاز.

از گوشه ی چشم هاش میتونست حرکات اون دو نفر و ببینه.

شراب و تموم کرد و دستش و به سمت سینی پیشخدمت برد که پیشخدمت مسن با اخم کوچیکی دستش و به نرمی کنار زد.

چرخید به سمت میز و تو یه میلی متری دختر قرار گرفت. با لبخند شیرینش...

-واکین.
دختر نزدیک تر شد.
-فکر کردم بعد شام رفتی اتاقت.

"اگه حواست بود عجیب بود"
واکین صدای تمسخر آمیز کسی و از بشتش شنید و خوشحال شد وقتی دید دختر جلوش صدای اونو نشنیده بود.

جواب داد:
+نه..میخواستم برم ولی گفتم یه دست بازی کنم. یکم دیگه میرم.

-اوه اره..بالاخره دیروقته.

واکین پیشخدمتی و دید که از بشت نزدیک شد و کتی رو نزدیک میاورد. دختر کت و روی شونه هاش انداخت.
-خب. میبینمت؟ دفعه ی بعدی بیشتر حرف میزنیم.

واکین سرش و تکون داد.
+حتما..حتما.

"وایولت؟"

بسر دیگه از دم در صدا زد.
وایولت نزدیک واکین شد و گونش و بوسید.
-اوه راستی.

واکین سرش و بلند کرد.

-من یه مدت ممکنه نباشم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-من یه مدت ممکنه نباشم. ولی میبینمت.

به سمت در رفت و لحظه ای چشم های اون پسر و واکین روی هم قرار گرفتن قبل از اینکه اون و وایولت از در بیرون برن.

دلش میخواست به اتاقش بره و تا نیمه شب توی تختش حرص بخوره ولی وقتی برادرش با ابروش به سمت اتاق مطالعه اشاره کرد مجبور شد چوب بیلیارد و روی میز بزاره و دنبالش بره.
از پنجره وایولت و اون پسر و دید که سوار ماشین شدن.
و فکر کرد که ایا این اخرین باریه که وایولت و میبینه.

You can be the Boss daddy Where stories live. Discover now