Part 13 : Twilight

3.2K 375 90
                                    


"پس همه جا با خودت میبریش" لیام با نیشخند کنار لبش، بطری مشروب از کمد دراود و بازش کرد.



صبحونه ی کوچیکی روی میز چیده شده بود. درواقع خود لیام به محض اینکه هری گفته بود چیزی نخورده براش چیده بود.



لیام همینجوری که زبونش و روی لبش میکشید به هری نگاه کرد و لبخند زد.

"منم بودم همچین قند عسلی و خونه تنها نمیزاشتم برم بیرون"



لیام چرخید و با چشمای عصبی لویی که ازشون آتیش میریخت، مواجه شد..


و باعث شد لبخند لیام کمی محو شه و ترس کم کم توی چشمای قهوه ایش، پررنگ تر بشه..



"پین، دهنتو ببند و باهام بیا" لویی یقه ی لیام و کشید و بردش تو یه اتاق دیگه و هری و تو خونه ی نا اشنای خالی تنها گذاشت.



هری بینیش و چین داد و به خونه ی لیام نگاه کرد. تابلو های نقاشی بزرگ، مبل های زیاد و پنجره های زیاد و بلند..



هری پشت کانتر روی یکی از صندلی های نقره ای نشست و یه تست برداشت..

نمیدونست چقد قراره تنها بشینه تا لیام یا لویی برگردن.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


"مثل اینکه خیلی خوش میگذره"


لویی چشماش و بست و سعی کرد نسبت به لیام عصبی تر نشه.


-نه اونقد. یه پسربچه ی تخس گیرم افتاده.



"میدونی من دوست دارم باهاشون چیکار کنم.." لیام میخواست ادامه بده اما با نگاهی که لویی بهش داد بحثو جمع کرد.


لویی روی مبل نشست و به چشمای لیام خیره شد.



-من برای این حرفا اینجا نیومدم لیام.


لیام قبل اینکه لویی بهش بگه، روی مبل مقابلش نشست.

-با جزئیات بگو..از دزموند بعیده تو زمین دشمن، دنبال دوست بگرده


"دنبال دوست نمیگشت.." لیام نامه ای که خون روش ریخته بود و روی میز گذاشت.



لویی نامه ی خونی و برداشت و زیرلب خوندش:

' فقط هفت روز. هفت روز وقت داری هری ادوارد استایلز و سالم به خونه برسونی. فکر گرفتن اون زمین و از سرت بیرون کن و.. اگه میخوای بازی کنی، من سرم درد میکنه واسه بازی کردن تاملینسون.. نزار خون همه ی خاندانت عمارتت و بپوشونه'




"دنبال کسی میگشت که بیشتر از تو بترسه..خونِ.. خون سه تا از محافظای من و ایثان روشه."


You can be the Boss daddy Where stories live. Discover now