*فلش بک:
از Part 21: Sadist
شب فرار هری، بعد از تنبیه شدن توسط لویی*هری چشم هاش و به آرومی باز کرد.
در باز شده بود.
طبیعتا نتونسته بود بخوابه. زخم های روی سینش میسوختن و اینکه هنوز دستاش بسته بودن به راحت بودنش کمک نمیکرد. نمیخواست بخوابه ولی از یه جایی تو زمان به بعد چشم هاش ناخودآگاه بسته شده بودن. انگار بدنش میخواست تا جایی که میتونست واقعیت و فراموش کنه، یا حداقل برای مدتی وانمود کنه وجود نداره.
لویی بهش صدمه زده بود. زخمیش کرده بود. وقتی هری می خواست از لویی مراقبت کنه و این از هر زخم شلاق یا چاقویی که لویی استفاده کرده بود بیشتر درد داشت.
در باز شده بود.
هری حاضر بود لویی بیشتر بزنتش.. بیشتر کبودش کنه ولی دردی که الان توی قلبش حس میکرد و حس نکنه. لویی براش مهم نبود..براش مهم نبود که هری انقد لویی براش مهم بود که حاضر بود خودش و به خطر بندازه، جلوی دزموند وایسه، از دست آدم خطرناکی مثل لویی فرار کنه وقتی میدونه اگه لویی جلوش و بگیره چه اتفاقی میوفته.
لویی فقط براش مهم بود هری و پیش خودش نگه داره. نه از روی دوست داشتن. از روی یه نیاز مریض گونه که قرار نبود به جایی برسه. قرار نبود هری توش قسمتی داشته باشه. این یه بازی یه نفره بود..
در باز شده بود.
ولی چرا هری نمیتونست از لویی برای این بدش بیاد..آروم توی جاش تکونی خورد و درد بدنش و دوباره حس کرد. و وقتی چشم هاش روی زخم های سینه و شکمش افتاد برای لحظه ای تندتر شدن نفسش و داغی محو سرش و حس کرد.
نه..نه.. هری فکر کرد. لویی نمیتونه بفهمه. نمیتونه ازش نقطه ضعف بزرگتری داشته باشه. نمیتونه چیزایی که هری خیلی وقته به سختی از همه قایم کرده بود و ببینه. لویی نمیتونه بدونه هری توی این شرایط فاکدآپ هم میتونه با نگاه کردن به زخماش..
"بیداری "
با اینکه لویی پشتش به هری بود، هری میتونست بی تفاوتی واضح صورت لویی و از لحنش تصور کنه. ست هودی و شلوار راحتی طوسی ای که هری چند بار قبلا دیده بودش تنش بود و داشت چیزی و روی میزی که چند قدم اونور تر از هری بود جا به جا میکرد.
نه..نه. لویی نمیتونست بخواد ادامه بده..
با اینکه میدونست نمیتونه با هیچ زوری بندای دور دستاش و باز کنه، بدنش ناخودآگاه دست هاش و به سمت سرش کشید و لب هاش و روی هم فشار داد تا جلوی هر صدایی که میخواست از گلوش در بره رو بگیره.
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...