Part 38: Let's skip

1.7K 239 33
                                    

"هری من.."

-فقط دهنت و ببند و انجامش بده..
فک لویی و بین انگشتاش گرفت و نزدیکش شد.

لویی که از پریدن یهویی هری بهش شوک شده بود فقط تونست نگاش کنه.

-فکر میکردم قبلا دیده بودی سر تو شوخی ندارم..وقتی میگم دیکت و دربیار و یه کاری کن جیغ بکشم واقعا میگم..هیچ ایده نداری چقد منتظرش بودم. البته تو نبودی، هیچ جوره ممکن نیست اونقدی که من میخواستم بخوایم.. وقتی تو گوشم زمزمه میکردی یا دستام و محکم میگرفتی یا روی میز خمم میکردی یا وقتی اون روز..

لب های لویی حرفاش و قطع کردن. لویی با لب هاش لب های هری و زندانی کرد و بلندش کرد و روی تخت توی اتاق گذاشتش. لب هاش و جوری گاز گرفت که اشک هری دراومد و به موهای لویی چنگ زد.

"منظورم ن..بود.."

-ببخشید که نمیزارم رئیس تو باشی هزا

دستای هری و با یکی از دست هاش نگه داشت و کمربندش و باز کرد. هری لب هاش و لیسید..هیچوقت تو زندگیش انقدر گرسنه نبود..لویی دستای هری و به هم بست و بالای سرش هل داد و همینجوری که لباس هری و از تنش درمیاورد مثل یه خون آشام تشنه گردنش و مکید..جوری که هری نمیتونست ناله هاش و نگه داره و تکون نخوره..

لویی دستش و کنار دیگه ی گردن هری گذاشت.

"بگو هری..بگو چقد میخوایش"

دستش و از زیر شکم هری رد کرد و انگشت های باریکش و روی دیکش کشید و باعث شد هری کمرش و بلند کنه و به کمربند لویی دور مچاش چنگ بزنه.

-د..ددی لطفا.. محکم تر..

لویی شلوارش و تا زانوهاش پایین کشید و پیرهنش و دراورد و سینه ی برهنش و روی سینه ی لخت هری گذاشت.

هری هیس کشید..
حقیقتا خجالت اور بود..انقدر که لویی و میخواست.


وقتی دیک لویی و کنار دیک خودش حس کرد سرش و بالا اورد و تو چشم های لویی نگاه کرد. برعکس تاریکی اتاق، برق میزدن.. آبی روشن.

هری بدون پرسیدن خودش و بلند کرد و پایین رفت تا لب هاش و روی شکم لویی بزاره. لویی دستش و توی موهای فرش برد و هری زبونش و تا روی دیک لویی کشید و باعث شد لویی موهاش و آروم بکشه.

"فاک..هزای من.."
هری لب هاش و تنگ تر کرد و زبونش و بیشتر روی دیک لویی حرکت داد و هر لحظه پریکام بیشترشو حس میکرد تا وقتی که لویی خواست سرش و عقب بیاره و هری مقاومت کرد.

You can be the Boss daddy Where stories live. Discover now