ادامه ی قسمت ۲۳ چون قسمت ۲۴ فلش بک بود.
قسمت ۲۳ رو بخونین بیاین اینجا.
قلب♥️______________________________
"کارای دانشگاه؟" دزموند پرسید.
"چی؟" نگاهش و روی جیمز نگه داشته بود.
"گفتی کار داری. منظورت کارای دانشگاس؟"
هری جواب نداد. داشت فکر میکرد. به همه چیز به جز دانشگاه. حتی صدای دزموند و کامل نشنیده بود.
"ببین منظورم اینه که..." دزموند که حس کرد هری و ناراحت کرده ادامه داد. "منظورم اینه که..یه موقعی قراره به دوباره کارای دانشگاه رو جدی بگیری نه؟"
"آره" هری بدون این که بدونه سوال چیه جواب داد. کسی دزموند و صدا کرد و دزموند چرخید و از هری دور شد.
ماشین جیمز بی حرکت بود. هری به ابروهاش چین انداخت و چرخید.
منتظر بود صدای روشن شدن ماشین جیمز و بشنوه. صدای چرخاش که روی زمین آسفالت زیرش میچرخن و بعد دو دقیقه صدای باز شدن گیت آهنی اصلی.باید نقشه ای میکشید. باید میفهمید لویی کجاست و...همه چیز دیگه.
قاعدتا جیمز نمیزاشت دنبالش بره. و صد در صد اگه هری میتونست موفق شه که دنبالش بره صد بار راه و براش گم میکرد یا کلا جای بی ربطی میرفت.
ولی صدایی نیومد.
از گوشه ی چشمش دید که ماشین جیمز هنوز سر جاشه و حرکتی نکرده. فقط دست جیمز از پنجره ی طرف راننده بیرون بود. خاکستر سیگارش روی آسفالت میریخت.
"جیمز نرفت؟" صدای دزموند و شنید که از کسی پرسید و بعد به سمت ماشین جیمز قدم برداشت. هری دوباره از گوشه ی چشمش نگاشون کرد. داشتن با هم حرف میزدن.
هری نفسش و بیرون داد. جیمز چرا نمیرفت.
دید که دزموند به طرفش برگشت و بهش نگاه کرد و نفسش دوباره گرفت.
"هری"
"بله" از ته گلوش گفت.
"نمیری؟"
"چی؟"
دزموند کامل به طرفش چرخید.
"جیمز منتظره"
هری گیج تر از همیشه نگاهش کرد.
"مگه قرار نبود جیمز سر راه تو رو برسونه؟"
حالا میفهمید...
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...