سی تا کامنت♥️🔥_______________________
لویی بی حال تر از اونی بود که بتونه مقابل ریکاردو و واکین مقاومت کنه. اون دو تا خیلی راحت به تختی که گوشه اتاق بود بستندش و ازش فاصله گرفتند. نگاهی به هری انداخت.
وایولت پشت سر هری وایساده بود و دست چپش رو گذاشته بود روی شونه هری. نمیتونست نیت رو تو اتاق پیدا کنه جیمز هم تو اتاق نبود. پس دلیل اینکه هیچ کدومشون کاری نمیکردند این بود که کسی نبود بهشون دستور بده چیکار کنند. معلوم نبود جیمز از کجا این آدم ها رو پیدا کرده بود که آنقدر مطیعش بودند.
در اتاق باز شد. اول جیمز و بعدش هم نیت اومدند تو. نیت به تخت نزدیک شد و بالای سر لویی وایساد. هنوز لباس خونی تنش بود ولی گوشه لبش پاره شده بود و کبودی بزرگی رو فکش بود.
نیت به واکین اشاره کرد تا بیاد. واکین که نزدیک شد نیت زیر گوشش زمزمه کرد :« حواست بهم باشه هرکاری که میکنم دلیل داره.» واکین باشه ای زیر لب گفت و کنار نیت وایساد.
نیت همون طوری که دستکش یکبار مصرفش رو دستش میکرد، لبخندی زد و پرسید :« خب رییس به نظرت بهتر نیست قبل از قصه گفتنت یه چک آپ کامل داشته باشیم؟» جیمز با نیشخندی اجازه اش رو صادر کرد.
نیت دو طرف یقه لویی رو گرفت و لباسش رو پاره کرد. لویی از دستکش های پلاستیکی نیت که روی بدنش بالا و پایین میشدند بدش میومد. ناگهان نیت دستش رو انداخت زیر گردن لویی و سر لویی رو بالا تر گرفت و زیر گردنش رو نگاه کرد.
نیت زیر گوش لویی زمزمه کرد :« با چیز هایی که ازت شنیدم عجیبه که هرزه ای مثل تو این چند وقت بیکار مونده باشه و گردنش سالم باشه.» لویی اخم کرد و خواست با سرش بکوبه تو صورت نیت.
ولی دست نیت هنوز لای موهاش بود. موهاش کشیده شدند. نیت اخم کرد و گفت :« بذار برای اینکه هم به من خوش بگذره هم تو یه نصیحتی بهت بکنم. سر به سر من نذار چون نه میتونی و نه نتیجه خوبی واست داره.»
نیت لویی رو ول کرد و رو به جیمز گفت :« سالمه رییس. از کمر به پایینش رو هم چون خودت گند زدی فعلا کاری باهاش ندارم.»
جیمز توی جوابش گفت:« خوبه فهمیدی اینجا رییس کیه.» نیت نیشخندی زد و گفت :« اوه رییس من همیشه میدونم کی هستی ولی اینکه اینجا وایسادم و رییس صدات میکنم این حقیقت رو عوض نمیکنه که بهم نیاز داری.»
نیت از کنار تخت لویی جدا شد و به طرف هری رفت. چشم های هری گرد شدند و هری تکون خورد. لویی داد زد :« حتی جرات نکن بهش نزدیک بشی.»
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...