لویی نمیتونست وانمود کنه که از این صمیمیتی که بین لویی وهری هست، خوشش نمیاد..
هری بیدار شده بود. تکیه داد به پشت تخت و به لویی خیره شد.
"حالت چطوره؟" لویی سرد گفت.
-خ..خوبم.
چند لحظه سکوت شد. لویی هنوز رو به پنجره وایساده بود.
-ش..شما تا صبح پیش من بودین؟
"آره" لویی خیلی سرد گفت..باعث شد هری درد ضعیفی تو سینش حس کنه. اون مرد چشم آبی حتی بهش نگاه نمیکرد.
لویی نیشخند تلخی زد و رفت سمت کمدش. یه کت مشکی برداشت و شروع کرد به پوشیدنش.
-مرسی که پیشم موندین آقای تاملینسون..
هری اروم زمزمه کرد.
لویی کتشو پوشید و ساعتشو از روی میز برداشت.
"نایل صبحونتو میاره بالا"-شما..دارین میرین؟
هری لبشو گاز گرفت و با استرس گفت. لویی به لب هری نگاه کرد ولی سریع نگاهشو برداشت."بله یه قرار مهم دارم"
چی از حال الان هری مهم تره..
-میشه..لطفا نَر..
"هریِ عزیزِ من نگران نباش. در اتاقتو قفل میکنم. اتفاقی واست نمیوفته"
لویی تلخ ترین لبخندی که تو عمرش زده بود و تحویل هری داد.
و هری در جواب لبخند غمگینی بهش زد..و لباش لرزیدن. اون دوباره داشت با هری مثل یه گروگان رفتار میکرد.
لویی سریع از اتاق خارج شد و پشتش نایل برای هری صبحونه اورد.
لویی دم در نایل و نگه داشت.
"به احترام این همه سال وفاداریت بهم، یه بار دیگه بهت اعتماد میکنم چون میدونم چقد به هری اهمیت میدی و چقد زود اشتباهاتتو متوجه میشی و تکرارشون نمیکنی"
نایل لبخند زد و یه لحظه خواست خم شه دست لویی و ببوسه اما این کارو نکرد.
نایل حق داشت. نایل به جز بعضی از اعضای خانواده ی لویی و شاید معشوقه هاش، تنها، تنها و تنها کسی بود که حق داشت لویی و به اسم کوچیک صدا کنه. تنها کسی که مثل برادرش بود.
و لویی داره بهش یه شانس دوباره میده..
-ممنونم..در مورد ایان، باید چیکار کنیم؟
"وقتی از جلسه برگردم میریم سراغش..نایل چشم از هری برنمیداری. یک لحظه هم تنهاش نمیزاری. حتی یه لحظه"
نایل تایید کرد و لویی رفت که سوار ماشین شه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...