خب..
شبی که لویی هری و دزدید هری هیچوقت فکرش و نمیکرد که با هم برگردن و با پدرش شام بخورن.
ولی وقتی تو همچین خانواده ای به دنیا بیای احتمال همه چیز هست."لویی"
هری دم در وایساد و بازوی لویی و کشید.
"ببین"لویی تنگ ماهی ای که دورش یه ربان قرمز بود و هری بهش خیره شده بود و دید. هری روی زانوهاش خم شد و برش داشت.
-تام این و کی به ما هدیه داده؟
لویی از رانندش پرسید.+کسی خونه نبوده.
بدن لویی یخ کرد و سریع دستش و به سمت هری گرفت.
-هری بدش به من."لویی بیخیال فقط یه ماهیه.."
-بدش به من هری. الان.
صدای لویی نگران بود. و چشماش صد برابر نگران تر.
لویی تنگ و از دست هری گرفت و به رانندش داد.
-پیدا کن کی این و آورده.
هری و هل داد تو خونه و پشتش رفت." چه خبرته.."
لویی دست هاش و دو طرف صورت هری گذاشت و تو چشماش خیره شد.
"نمیتونم هیچی و راجب تو ریسک کنم هری"هری لب هاش و بوسید.
"کسی دنبال من نیست..دیگه نه. اینجام جام امنه. خب؟"لویی سرش و تکون داد و رفتن هری و نگاه کرد.
"پنج دقیقه دیگه میام"
رفت اتاق کارش و در و بست.-تو کی اومدی؟
"دو دقیقه قبل شما"
-اون تنگ..
"منم اومدم بود."
-نایل فکر نمیکنی که..
"الان وقت نگرانی نیست، این شغلته لویی"
-شاید نباید باشه. الان شرایط فرق کرده.
"چه فرقی کرده؟ قبلا خودت مهم نبودی که این شغل و داشتی؟"
-اون موقع چیزی به با ارزشی هری و نداشتم. هیچوقت نداشتم. من نمیتونم ناراحتیش و ببینم. چه برسه یه خراش رو بدن یا صورتش که از طرف من نیست..چه برسه نفس نک...
"همچین اتفاقی نمیوفته لویی"
-تو قرار نیست به من دروغ بگی نایل.
"ساعت دوازده شبه لویی. قبل اینکه تصمیم بگیری برو بالا یکم بخواب. من سر و ته قضیه رو درمیارم." زد رو شونش و بیرون رفت.
YOU ARE READING
You can be the Boss daddy
Fanfictionمن بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larr...